بهمبری

می‌شهر

گفتگو با اکبر مطبوعاتی، پنجاه سال پخش روزنامه در رشت

اکبر جوانمرد ملقب به اکبر مطبوعاتی
خبرهای داغ و تولیدی روزنامه‌ها و نشریات برای رسیدن به دست مخاطبان در یک مسیر طولانی از خبرنگاران و روزنامه‌نگاران، به توزیع‌کنندگان این کالای فرهنگی می‌رسد. اگرچه روزنامه‌نگاران و مدیران فرهنگی در این عرصه پایه اصلی و آفریننده خبر و تولید آن هستند، اما یک روزنامه برای رسیدن به کیوسک‌های مطبوعاتی کوچه‌پس‌کوچه‌های زیادی را طی می‌کند.
برای اینکه ‌‌حدود نیم قرن توزیع به‌موقع و مناسب روزنامه در گرما و سرمای زمستان با یک دوچرخه قدیمی دغدغه یک نفر باشد، بهانه‌ای جز عشق و علاقه به اشاعه فرهنگ ‌به ذهن انسان نمی‌رسد. «اکبر جوانمرد» ملقب به اکبر مطبوعاتی مرد ۶۶ سالۀ رشتی، ‌‌حدود نیم قرن از عمر خود را پای پیاده و با دوچرخه قدیمی‌اش صرف توزیع روزنامه در رشت کرده است.
اکبر مطبوعاتی سال‌هاست که روزی‌ ‌‌حدود ۱۵ کیلومتر در شهر طی می‌کند تا روزنامه‌ها را به دست مخاطبان برساند. پیر خاک‌خورده حوزه فرهنگ در دنیای مدرن‌شدن خبررسانی هنوز از پا نیفتاده و با عزم جدی پای در رکاب می‌برد.
در یک عصر تابستانی همپای او در خیابان‌ها و کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر باران قدم زدیم تا بیشتر با روند کارش در این حوزه آشنا شویم. 

متولد چه سالی هستید و چند سال است به این کار مشغولید؟
متولد ۱۳۳۰ در شهر رشت هستم و حدود ۴۵ سال است که در کار توزیع روزنامه‌های مختلفی مثل کیهان، اطلاعات، همشهری و خبر ورزشی‌ هستم. 

چطور شد که این شغل را انتخاب کردید؟
خیلی اتفاقی. من کارهای مختلفی مثل کاشی‌سازی در زیر کوچه، بلیت‌فروشی و کار در باغ چایی را تجربه کردم‌ اما در هیچ‌کدام از آنها ماندگار نشدم. 

شهر رشت با عنوان شهر باران معروف است. روزنامه‌ها هم با کوچک‌ترین بارانی خیس می‌شوند. چطور در گرما و سرما و روزهای بارانی روزنامه‌ها را با دوچرخه توزیع می‌کنید؟ برای‌تان سخت نیست؟
چرا، اما من و روزنامه‌ها دیگر بعد از این‌همه سال با هم مثل یک دوست قدیمی هستیم. من همیشه مواظب آنها هستم که تا زمانی که به دست مخاطبشان برسند آسیبی نبینند. 

خودتان هم روزنامه می‌خوانید؟
نه، من سواد ندارم. 

با ‌‌اینکه سواد ندارید چطور آدرس‌ها را پیدا می‌کنید؟
به کمک حافظه. چندین سال است که وجب به وجب خیابان‌های این شهر را با همین دوچرخه و روزنامه‌ها طی کرده‌‌ام. تقریباً می‌توانم بگویم که همه‌جای شهر را می‌شناسم. 

چند تا فرزند دارید؟
دو دختر. یکی ازدواج کرده و متاهل است و یک دخترم هم دانشجو است. هزینه‌های دانشگاه خیلی بالاست و من مجبورم برای اینکه پیش خانواده‌ام شرمنده نباشم، دست از تلاش بر ندارم. باور کنید شب‌ها از پادرد خوابم نمی‌برد‌ اما مجبورم که برای تأمین هزینه‌های زندگی باز هم کار کنم. 

آیا حقوق ثابت دارید؟
نه، من روزنامه‌ها را می‌خرم و بعد می‌فروشم. درآمدم‌ بالا نیست. بعضی از روزها که خیلی خوب کار کنم حدود ۲۰ هزار تومان درآمد دارم و بعضی‌ از روزها هم کمتر. 

به نظرتان امروزه مردم چقدر با روزنامه‌ها سر و کار دارند؟
در طول این چند دهه خیلی اوضاع تغییر کرده است. مردم بیشتر با گوشی‌های تلفن همراه ‌‌خبرها و اطلاعات را دنبال می‌کنند. البته هنوز کسانی هستند که جایگاه روزنامه‌‌ و گزارش‌ها و مقالات زیبای آن را فراموش نکرده‌اند و صبح‌ها با آغاز روز در کنار گیشه‌ها و کیوسک‌های روزنامه‌فروشی تیتر‌های اول روزنامه‌ها را می‌بینند و روزنامه و یا نشریه مورد علاقه‌شان را می‌خرند. 

دوست ندارید با‌سواد شوید؟
چرا، خیلی دوست دارم، اما شرایطش فراهم نیست. من مدت زیادی است که کار می‌کنم. بعد از فوت پدرم من نان‌آور خانواده بودم. هیچ‌وقت کار و تأمین معاش زندگی فرصتی برای آموختن علم و فرهنگ به من نداد. 

از چه ساعتی کار توزیع روزنامه را شروع می‌کنید؟
از ساعت ۵/۵ صبح بیدار می‌شوم و تک‌ تک روزنامه‌ها را در شهر پخش می‌کنم. اگر روزنامه‌ها زود بیاید کارم زودتر تمام می‌شود وگر نه که دیرتر به خانه برمی‌گردم. 

با تمام سختی‌ها و مشقاتی که این کار دارد آیا باز هم این راه را ادامه می‌دهید؟
بله. همان‌طور که گفتم من با روزنامه‌ها انس و الفتی دیرینه دارم. درست است که سواد ندارم‌ اما اگر فرصت کنم عکس‌های آنها را نگاه می‌کنم و لذت می‌برم. چون می‌دانم که زحمت زیادی کشیده می‌شود تا روزنامه تولید شود. 

آرزویی دارید که بخواهید برای خوانندگان روزنامه همشهری بیان کنید؟
بله، همیشه آرزو داشتم که به سفر امام رضا(ع) بروم و از نزدیک ضریح متبرک امام رضا (ع) را زیارت کنم.

نویسنده: زهرا حقیقی روزنامۀ همشهری گیلان

پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan