سه شنبه ۱۶ خرداد ۹۶
جنبش جنگل، میرزا کوچک و همرزمانش کمابیش مطرح و شناخته شدهاند؛ اما موضوعى که کمتر به آن توجه و پرداخته شده، حضور و نقش زنان در جنبش جنگل است که با نثار مال و جان خود در این نهضت نقش مهمى داشتند.
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻘﺪﯾﺮﻯ ﺑﯿﻦ ﺯﻧﺎﻥ گیلان ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺁﻣﺎﺩهی ﻗﯿﺎمی ﻓﺮﺍﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﻗﻮﺍﻯ ﺟﻨﮕﻞ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺩﺭﮔﯿﺮ جنگ ﺑﻮﺩ، زنان در تامین آذوقهی جنگلیها نقش مهمی بر عهده داشتند؛ به طوری که گاه حتی ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺧﻮﺭ ﻭﺿﻊ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﻰ ﺧﻮﺩ، ﺑﻪ جنگلیها ﻫﺪﺍﯾﺎﯾﻰ ﺗﻘﺪﯾﻢ میﮐﺮﺩﻧﺪ.
سرنوشت قیام جنگل برای بخشی از زنان هم دارای اهمیت بود؛ چنانکه پس از ورود ﻣﯿﺮﺯﺍ به رشت پس از در هم کوبیدن ﻗﺸﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﻰ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﻯ ﺧﺎﺻﻰ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ چنانکه فخرایی نوشته: ﺁﻧﺎﻥ «ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ» ﻣﻰﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﺼﻞ ﺩﺳﺖ ﻣﻰﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻞﻫﺎﯾﻰ ﻧﺜﺎﺭ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻥ ﻣﻰﮐﺮﺩند.
دﺭ ﮐﻨﺎﺭ قبر ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺟﻨﮕﻠﯽ، ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺑﺮمیخوﺭﻳﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﺴﻮﻧﺪ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﺍﺳﺖ: «ﺑﯽ ﺑﯽ ﺟﻨﮕﻠﯽ»، «ﺑﯿﮓ ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻨﮕﻠﯽ» ﻭ… زنانی که احتمال دارد از همسران جنگلیها و یاور آنان در پشت جبهه بوده و تاکنون کمتر به مشارکت آنان در جنبش جنگل پرداخته شده است.
فیلم داستانی تبلیغاتی روسی «گیلˇ دختر» که پس از شکست جنبش جنگل در جمهوری شوروی آذربایجان با بازی احسانالله خان در نقش خودش ساخته شده، به زنی به همین نام اشاره دارد؛ ﮔیلˇ ﺩﺧﺘﺮ که در داستان این فیلم زنی آزاده و همسر یک جنگلی است، پس از مرگ همسر به همراه فرزند خردسالش به صفوف جنگلیها میپیوندد. این داستان اما تنها یادآوری است بر اهمیت نقش زنان در جنبش جنگل. چه موارد غیرداستانی هم بسیار است.
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻘﺪﯾﺮﻯ ﺑﯿﻦ ﺯﻧﺎﻥ گیلان ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺁﻣﺎﺩهی ﻗﯿﺎمی ﻓﺮﺍﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﻗﻮﺍﻯ ﺟﻨﮕﻞ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺩﺭﮔﯿﺮ جنگ ﺑﻮﺩ، زنان در تامین آذوقهی جنگلیها نقش مهمی بر عهده داشتند؛ به طوری که گاه حتی ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺧﻮﺭ ﻭﺿﻊ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﻰ ﺧﻮﺩ، ﺑﻪ جنگلیها ﻫﺪﺍﯾﺎﯾﻰ ﺗﻘﺪﯾﻢ میﮐﺮﺩﻧﺪ.
سرنوشت قیام جنگل برای بخشی از زنان هم دارای اهمیت بود؛ چنانکه پس از ورود ﻣﯿﺮﺯﺍ به رشت پس از در هم کوبیدن ﻗﺸﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﻰ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﻯ ﺧﺎﺻﻰ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ چنانکه فخرایی نوشته: ﺁﻧﺎﻥ «ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ» ﻣﻰﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﺼﻞ ﺩﺳﺖ ﻣﻰﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻞﻫﺎﯾﻰ ﻧﺜﺎﺭ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻥ ﻣﻰﮐﺮﺩند.
دﺭ ﮐﻨﺎﺭ قبر ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺟﻨﮕﻠﯽ، ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺑﺮمیخوﺭﻳﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﺴﻮﻧﺪ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﺍﺳﺖ: «ﺑﯽ ﺑﯽ ﺟﻨﮕﻠﯽ»، «ﺑﯿﮓ ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻨﮕﻠﯽ» ﻭ… زنانی که احتمال دارد از همسران جنگلیها و یاور آنان در پشت جبهه بوده و تاکنون کمتر به مشارکت آنان در جنبش جنگل پرداخته شده است.
فیلم داستانی تبلیغاتی روسی «گیلˇ دختر» که پس از شکست جنبش جنگل در جمهوری شوروی آذربایجان با بازی احسانالله خان در نقش خودش ساخته شده، به زنی به همین نام اشاره دارد؛ ﮔیلˇ ﺩﺧﺘﺮ که در داستان این فیلم زنی آزاده و همسر یک جنگلی است، پس از مرگ همسر به همراه فرزند خردسالش به صفوف جنگلیها میپیوندد. این داستان اما تنها یادآوری است بر اهمیت نقش زنان در جنبش جنگل. چه موارد غیرداستانی هم بسیار است.
ﺟﻨﮕﻠﯽﻫﺎ بخشی از اسلحهی مورد نیاز خود را ﺍﺯ ﺣﻤﻠﻪﻫﺎﯼ ﭼﺮﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﺷﻐﺎﻟﮕﺮ ﺩﺭ ﮔﯿﻼﻥ ﻭ ﺗﻮﺳﻂ ﺯﻧﯽ ﺑﻪﻧﺎﻡ ﺑﻠﻮﺭ ﺧﺎﻧﻢ در ﻣﻨﺠﯿﻞ مصادره میکردند. ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻤﯿﻦﮔﺬﺍﺭﯼ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ ﻭ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩی ﺳﻼﺡﻫﺎﯾﺸﺎﻥ را ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ آنها ﺭﺍ ﺑﻪ جنگلیها میداد که دربارهی اقدامات او داستانپردازیها و افسانهسازیهای فراوانی شده است.
احمد ﮐﺴﻤﺎﯾﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩی ﻭﺍﻗﻌﻪٔ ﺟﻨﮓ ﻣﺎﮐﻠﻮﺍﻥ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽکند ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻇﻬﺮ ﺩﻭ ﺯﻥ تالشى ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﻗﺰﺍﻕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺿﺮﺏ ﭼﻤﺎﻕﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﻪ ﺍﺭﺩﻭ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﮔﻮﯾﺎ ﺯﻥﻫﺎ ﻗﺰﺍﻕﻫﺎﯼ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﺼﻮﻧﯿﺖ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺑﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. او ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﺗﺎﻟﺶ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻫﺎﺗﯽباعث شده بود ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ ﻭ ﺍﯾﻼﺕ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨد.
لشگرآرا در رساله ای درباره جنبش جنگل دربارهی همسر میرزا نوشته: «میرزا کوچک همسری داشت به نام بانو جواهر که او را صدیقه نیز میگفتند، یک سال و چند ماه پیش از درگذشت میرزا به همسری او درآمده بود، به گفته محمد نیاکان (هژبر) و حبیب الله خان مدنی(دو همرزم میرزا) این بانوی دلیر پیش از آنکه باردار و صاحب فرزند شود لباس چریکی میپوشید و گاه در مبارزات میرزا در کنار او بود». او که در دشوارترین زمان و اوج ناامیدی، حاضر به جدایی و طلاق (که پیشنهاد میرزا بود برای رهایی از آزار و محنت بیشتر) نشد، از زنان موثر در جنبش جنگل است که میرزا دربارهاش گفته: ﺩﺭﺱ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﮎ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺳﺖ...
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻣﯿﺮﺯﺍ، با نام یک زن در خلخال به ﻧﺎﻡ ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ. ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﻻﺩﻟﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻭ ﻧﻬﻀﺖ ﺟﻨﮕﻞ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ. ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ همهی ﻗﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ میرزا ﭘﺴﺮ ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﺼﺮﺕ را نایب والى گیلان قرار داد. گفته شده پس از شکست جنبش و گریز ناخواستهی میرزا به کوهستان، او ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻠﺨﺎﻝ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ همپیمانش در آن شهر ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﮔﺮﺩﺩ؛ ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﻻﺩﻟﻮ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺍﻣﯿﺮ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺷﺎﻃﺮﺍﻧﻠﻮ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻫﻨﮓ ﺧﻠﺨﺎﻝ کردﻩ ﻭ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﺰﺩ او ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺑﻪ ﺭﻏﻢ ﺧﻄﺮﺍﺗﻰ ﮐﻪ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﻰ ﻣﻰ ﮐﺮﺩ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺮﺩﮔﻰ ﻗﻠﯿﭻ ﺧﺎﻥ ﺷﺎﻫﺴﻮﻥ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯﺵ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ ﺗﺎ او ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﻭ ﻋﺰﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﺸﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻭ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ شد ﻭ در ﺳﺮﻣﺎﻯ ﺷﺪﯾﺪ ۱۱ ﺁﺫﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۰۰ کشته شد.
احمد ﮐﺴﻤﺎﯾﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩی ﻭﺍﻗﻌﻪٔ ﺟﻨﮓ ﻣﺎﮐﻠﻮﺍﻥ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽکند ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻇﻬﺮ ﺩﻭ ﺯﻥ تالشى ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﻗﺰﺍﻕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺿﺮﺏ ﭼﻤﺎﻕﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﻪ ﺍﺭﺩﻭ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﮔﻮﯾﺎ ﺯﻥﻫﺎ ﻗﺰﺍﻕﻫﺎﯼ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﺼﻮﻧﯿﺖ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺑﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. او ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﺗﺎﻟﺶ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻫﺎﺗﯽباعث شده بود ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ ﻭ ﺍﯾﻼﺕ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨد.
لشگرآرا در رساله ای درباره جنبش جنگل دربارهی همسر میرزا نوشته: «میرزا کوچک همسری داشت به نام بانو جواهر که او را صدیقه نیز میگفتند، یک سال و چند ماه پیش از درگذشت میرزا به همسری او درآمده بود، به گفته محمد نیاکان (هژبر) و حبیب الله خان مدنی(دو همرزم میرزا) این بانوی دلیر پیش از آنکه باردار و صاحب فرزند شود لباس چریکی میپوشید و گاه در مبارزات میرزا در کنار او بود». او که در دشوارترین زمان و اوج ناامیدی، حاضر به جدایی و طلاق (که پیشنهاد میرزا بود برای رهایی از آزار و محنت بیشتر) نشد، از زنان موثر در جنبش جنگل است که میرزا دربارهاش گفته: ﺩﺭﺱ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﮎ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺳﺖ...
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻣﯿﺮﺯﺍ، با نام یک زن در خلخال به ﻧﺎﻡ ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ. ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﻻﺩﻟﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻭ ﻧﻬﻀﺖ ﺟﻨﮕﻞ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ. ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ همهی ﻗﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ میرزا ﭘﺴﺮ ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﻧﺼﺮﺕ را نایب والى گیلان قرار داد. گفته شده پس از شکست جنبش و گریز ناخواستهی میرزا به کوهستان، او ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻠﺨﺎﻝ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ همپیمانش در آن شهر ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﮔﺮﺩﺩ؛ ﻋﻈﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﻻﺩﻟﻮ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺍﻣﯿﺮ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺷﺎﻃﺮﺍﻧﻠﻮ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻫﻨﮓ ﺧﻠﺨﺎﻝ کردﻩ ﻭ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﺰﺩ او ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺑﻪ ﺭﻏﻢ ﺧﻄﺮﺍﺗﻰ ﮐﻪ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﻰ ﻣﻰ ﮐﺮﺩ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺮﺩﮔﻰ ﻗﻠﯿﭻ ﺧﺎﻥ ﺷﺎﻫﺴﻮﻥ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯﺵ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ ﺗﺎ او ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﻭ ﻋﺰﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﺸﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻭ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ شد ﻭ در ﺳﺮﻣﺎﻯ ﺷﺪﯾﺪ ۱۱ ﺁﺫﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۰۰ کشته شد.
این مقاله نخستین بار در ماهنامۀ «گیلانˇاؤجا» پیش شمارۀ ۲ اسفند ۱۳۹۴ منتشر شده است.