یادداشتی را که در ادامه میخوانید حانیه متحیر، نویسنده و شاعر دربارهی کتاب «می شهر» نوشته است.
وقتی اثر را در دست میگیریم با کتابی شامل پنجاه صفحه، نوزده داستان و یک مقدمه که نشر نیروانا در پانصد تیراژ منتشر کرده مواجه میشویم. کتابی که مریم جمشیدی با نثری به دور از تکلف به اتفاقات پیرامونی پرداخته و با نگاهی که در بطن جامعه قرارگرفته، سعی در بررسی همه جانبه مسائل دارد. موضوعاتی که در این کتاب بدان پرداخته شده را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ موضوعاتی که در شهر مؤلف اتفاق میفتد که البته همپوشانی استانی و کشوری نیز دارد و موضوعاتی که در فضای مجازی اکثریت فارسی زبانان دهکده جهانی را دربرمیگیرد. نگارنده علاوه براینکه میکوشد به روایت مستند ماجرا وفادار بماند، نقطه نظر یک مادر نکتهسنج و آگاه و البته یک زن خانهدار را به مخاطب ارائه میکند. داستان حول مسائلی میچرخد که برای یک زن خانهدار در موقعیتهای مختلف اتفاق میفتد؛ خواه هنگام خرید باشد خواه هنگام بحث و گفتگوی اعضای خانواده. از این جهت اثر دیدی جدید ارائه میدهد که کمتر به آن پرداخته شده است.
بعداز نگاه اجمالی به ظواهر و موضوعات کتاب بهتر است به نقطۀ عطف اثر یعنی نگارش به "زبان گیلکی" که زبان مادری مؤلف نیز هست بپردازیم.
از دیرباز رسمالخط و الفبای گیلکی، مورد مناقشه بین نخبگان و زبانشناسان این زبان بوده و هست؛ اما براساس دیدگاه شخصی به عنوان یک کاربر بومی زبان گیلکی، الفبای فونتیک درحال حاضر ملموسترین و مورد استفادهترین نوع نگارش بین حدود سه میلیون کاربر زبان گیلکیست. برای آشنایی بیشتر میتوان با یک جستجوی ساده در اینترنت فرهنگ لغتهای گیلکی از جمله فرهنگ محمود پاینده، مرعشی، نوزاد و… انواع وبلاگها و نشریاتی چون گیله وا، گیلان اوجا و... را پیدا و مطالعه کرد. البته مقدمه خوبی که بر کتاب "می شهر" نوشته شده یک دیباچه حاوی مضمون "چگونه متون گیلکی را بخوانیم" به همراه دارد که مخاطب را در چالش خوانش همراهی کرده و گرههای ناملموس احتمالی در رسمالخط را باز میکند.
این کتاب با آنکه فقط در پانصد نسخه چاپ شده اما فتح البابیست برای نگارش عموم مردم به زبان مادری و حداقل برای اینجانب این موضوع که نویسنده اثر زن است یا خیر موضوع آنچنان درخور توجهای نیست. برای بنده این مهم قابلیت پرداخت دارد که مؤلفِ خانهدار این کتاب به آنهایی که "زبانهای مادری اقوام" را در موزهها میجستند و در اعماق ذهن هیچ زبانی را سزاوار همآرایی با زبان معیارِ فارسی نمیدانستند، سند مکتوبی از کاربرد روزمره و ایفای صحیح خصلت پیامرسانی زبان و خط گیلکی داده است.
همانطور که میدانیم حق آموزش زبان مادری یک حقوق بنیادیست که در اکثر اسناد بینالمللی و داخلی حقوق بشر و شهروندی صراحتا به ان اشاره شده است؛ هرچند اگر رویکرد عملی با رویکرد رسمی تفاوتی فاحش داشته باشد.
جایی میخواندم که انسانها زبانی که با آن شکنجه شده یا شکست خورده و یا ناامید شدهاند را زودتر از یاد میبرند، زبان پارسی که به گفتهی زبانشناسان خود در قرن ششم مرده و فقط به صورت لوکس در دربارها از آن استفاده میشد و با استیلا و قدرت بهصورت رسمی درآمد هنوز نمیپذیرد که وقتی سخن از "زبان فارسی" میشود باید بپرسد کدام زبان فارسی؟ هزارگی، زبان فارسی آیماق در افغانستان و زبان فارسی بخاریک در ازبکستان و یا زبان فارسی در آسیای میانه؟ چطور میتواند بپذیرد که کودک گیلک خوابهایش را هنوز به زبان گیلکی میبیند و زخمهای حقارت و تمسخر کاربران زبان معیارِ مرکزگرا را فقط اینگونه از یاد میبرد؟
مونیکا اشمیت زبانشناس میگوید: "در همان لحظهای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری میکنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت میکنند" شما را به دوباره آموزی زبان مادریتان به صورت جدی و اصولی دعوت میکنم تا از تکصدایی به چندصدایی و چالشهای پیشروندهاش برسیم.