بهمبری

می‌شهر

بی توجهی جنبش فمینیستی ایران به زنان روستایی

زن روستایی و عشایر

اگر بتوانیم حرکت زنان ایرانی به سمت پیشرفت و برابری با مردان را یکپارچه در نظر بگیریم و جنبش فمینیستی نامگذاری کنیم، نقش زنان محلی ایران در این حرکت کمرنگ است و یا دست‌کم طنین صدای آن بلند نیست. شنیده نشدن زن روستایی کلیت حرکت را به خطا می برد، زیرا در ایران ده‌ها هزار روستا وجود دارد و حتی اگر بسیاری از آنها کم جمعیت یا خالی از سکنه شده باشند نیز مهاجرانی که از روستا به شهر‌-اغلب حاشیه شهرهای بزرگ- کوچ کرده‌اند همچنان از نظر فرهنگی و حتی اقتصادی مانند گذشته خود زندگی می کنند.

با کنار گذاشتن این زنان از تلاش‌های برابری خواهانه جامعه نتیجه مثبت عملی حاصل نخواهد شد. در ادامه گوشه‌ای از جایگاه و مشکلات زنان روستایی ایران را با اعظم بهرامی، محقق و پژوهشگر ساکن تورین ایتالیا به بحث گذاشته‌ایم که می خوانید.


از خانم بهرامی به عنوان اولین سوال می پرسیم؛ زنان روستایی خواسته‌های حداقلی دارند یا شناخت کنشگران از آنها کم است و یا با مطالبات مدرن زنان طبقه متوسط شهری ناسازگارند که صدایشان کمتر شنیده می شود؟

فارغ از جنسیت، در ایران به جامعه روستایی توجه کافی صورت نمی گیرد. در چند دهه گذشته از جمعیت روستایی کشور پنجاه درصد کاسته شده. وقتی از زنان روستایی و عشایر حرف می زنیم، در واقع با یک تبعیض مضاعف روبرو هستیم. گروه اقلیت و تحت فشار جمعیتی که علاوه بر این به عنوان جنسیت دوم با محدودیت‌های جغرافیایی و فرهنگی هم دست به گریبان است. این زنان نماینده‌ای ندارند و دهیاری‌ها -که از دوران محمد خاتمی شروع به کار کرد- هم نتوانست صدای این زنان را به گوش مسئولان و جامعه برساند.


آیا مهاجرت از روستا به شهر مطالبات این زنان را تغییر داده و در شنیده نشدن صدایشان موثر بوده است؟

این زنان مطالبات مشخصی دارند که شنیده نشده و علاوه بر دلایلی که اشاره کردم، بدنه اصلی جنبش زنان ایران نیز به این موضوع نپرداخته است.


عمده مطالبات زنان روستایی ایران چیست؟

استقلال اقتصادی، سلامت، امکان توانمندسازی و آموزش جامعه مردان روستایی و عشایر از دغدغه‌های مهم این زنان است.


آیا عدم شناخت کافی یا تضاد مطالبات زنان مدرن باعث شده جنبش فمینیستی زنان روستایی را نادیده بگیرد؟

تضادی وجود ندارد، زن سنتی و مدرن هر کدام در الگوی خود می تواند به شکلی برای دیگری کاربرد و مفهوم داشته باشد. مثلأ استقلال اقتصادی در هر شکلی که باشد، یک مفهوم واحد است و یا زن کارگر از زنان کارگر مزارع تا زنان شاغل در کارخانه‌های حاشیه شهرها را شامل می شود. بخشی از این نادیده گرفتن هدفمند و تحت تأثیر مرکزگرایی قدرت است که چند بخش و قطب را به عنوان مرکز اثر در ایران تعریف کرده اند و بقیه شهرها و روستاهایی که فاصله جغرافیایی و فرهنگی یا تفاوت قومیتی و زبانی و یا مذهبی دارند را در بدنه اجتماعی موثر به شمار نیاورده اند. این اشتباه بزرگی است و باعث شده بدنه جنبش‌های اجتماعی -از جمله جنبش زنان- آسیب ببیند و تکه تکه شود. فاصله جغرافیایی و پراکندگی به این نادیده گرفته شدن کمک کرد. در جریان کمپین یک میلیون امضاء جلسات ماهیانه‌ای برگزار می شد که در آن نمایندگانی از شهرهای مختلف فعالیت‌های زنان حوزه خود را گزارش می کردند که در پی بسته شدن آن فضا تعدادی از ایران خارج شدند، تعدادی به بدنه دولت و ارگانها جذب شدند و تعدادی هم با محدودیت و حبس‌ طولانی مدت مواجه شدند. این پراکندگی تأثیر منفی داشت.


آیا می توان گفت که زنان روستایی در پوشش و سبک زندگی مذهبی‌ترند و به نوعی ساختار حاکم را تقویت می کنند که و این با خواسته‌های مدرن زن طبقه متوسط شهری تضاد دارد؟

بله ممکن است در جامعه روستایی بخش مذهبی وسیع تر و تندتر باشد. برای ایجاد همدلی میان زنان شهر و روستا هیچ تلاشی صورت نگرفته است. البته امروز جامعه روستایی را هم نمی توان یکدست دید. بسیاری از جوانان روستایی سفرهای طولانی مدت دارند و در دانشگاههای شهر درس خوانده اند و مثلأ در حوزه محیط زیست بسیار فعالند. خیلی از نسل جوانشان فعالند. روستایی‌ها صرفأ دسته‌ای آدم متعصب مذهبی نیستند که خواسته‌ای نداشته باشند و مطیع دولت باشند. البته تفاوت فرهنگی و جغرافیایی به تفاوت مطالبات دامن می زند، اما میان مطالبات زنان شهر و روستا تضادی وجود ندارد.


تجربه زن روستایی ایتالیا تا چه اندازه برای همتای ایرانی‌اش قابل الگوسازی است؟

مثالهای دقیق‌تر برای بخش روستایی ایران در کشورهای آفریقایی تجربه شده. سازمان ملل متحد با همکاری سازمان جهانی غذا و دارو (FAO) برنامه‌های توسعه روستایی را در کشورهای آفریقای جنوبی و مرکزی مثل تانزانیا و رواندا پیاده می کنند.


یعنی باید الگوی زنان ایران زنان آفریقا باشد؟

این موضوع نسبی است و به جغرافیا و امکانات سرزمینی بستگی دارد.


به هر حال سلسله مراتب و روند تکاملی وجود دارد که مثلأ زن اروپایی دوره‌های مختلفی را پشت سر گذاشته تا به تمدن امروز رسیده، زن در فرهنگ ایرانی هم از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بوده. با چه معیاری زن آفریقایی می تواند الگوی زن ایرانی باشد؟

بخش روستایی کشورهای اروپایی با بخش روستایی ایران قابل مقایسه نیست. بافت روستایی در اروپا هویت دارد. مثلأ ممکن است درآمد روستایی در ایتالیا از درآمد شهرهای این کشور بیشتر باشد. صنعت توریسم و همچنین کشاورزی ایتالیا بسیار غنی و پیشرفته و حاصل سالها تلاش و برنامه ریزی و سرمایه گذاری است. با این وجود زنی که در روستای شمالی کنار کوه آلپ زندگی می کند با زن روستای جنوبی جزایر سیسیل فرهنگ و شرایط متفاوتی دارد. توریسم و اکوتوریسم باعث شده جامعه روستایی اروپا قدرت بیشتری داشته باشد و به عنوان کسی که تأمین کننده امنیت غذایی است و مدیریت منابع آبی را می شناسد، موقعیت خود را تثبیت کند. برنامه عمران ملل متحد (UNDP) اعلام کرده که برای نگهداری از منابع طبیعی زمین ناگزیریم بر روی فقرزدایی در جوامع بومی روستایی سرمایه گذاری کنیم. آمارهای بین المللی نشان می دهد روستاییان جزء ده درصد فقیرترین مردم جهان هستند و اقتصاد ضعیفی دارند. جامعه روستاییان آفریقا از این جهت به روستاییان ایران نزدیک است که جغرافیای مشابه و اغلب حکومت های غیردمکراتیک دارند و در مسائل دیگر مثل بحران آب و جنگ مشکلاتشان به یکدیگر شبیه است.


برنامه‌های سازمان ملل متحد در این کشورها تا چه اندازه موفق بوده است؟

البته نمی توان از فعالیت های سازمان ملل متحد ایده‌آل سازی کرد. به عنوان نمونه شصت درصد کارگران بخش کشاورزی در مزارع را زنان تشکیل می دهند، در حالیکه در نیمی از کشورهای جهان به دلایل فرهنگی و مذهبی و قانونی زنان نمی توانند مالک زمینهای کشاورزی باشند. سازمان ملل متحد در بعضی از کشورهای آفریقایی مثل رواندا و تانزانیا به صورت آزمایشی مالکیت بخشی از مزارع را به زنان واگذار کرد که نتایج خارق العاده‌ای به دنبال داشت. در تانزانیا سوء تغذیه کودکان سی درصد کاهش یافت. بر اساس این نتایج در رواندا مزارعی که مالکیتش بیش از پنج سال در دست زنان بوده، از نظر کشت و کار و غنای زمین شرایط بهتری دارد. پروژه دیگری به نام کمربند سبز در کشورهای آفریقایی اجرا شد که در جریان آن بر روی زنان روستایی آفریقا سرمایه گذاری صورت گرفت و این زنان موفق شدند در کمتر از ده سال بیش از پنج میلیون درخت بکارند.


گفتید در ایران میان زنان شهر و روستا همدلی ایجاد نشده، در کجای جهان این همدلی ایجاد شده و ارتقاء سبک زندگی زن روستایی پایه توسعه و پیشرفت کل زنان جامعه قرار گرفته است؟

مثال درخشان این تجربه را باید در کشورهای اروپایی دید. یکی از فاکتورهای اساسی توسعه پایدار تقویت جامعه بومی و محلی است. مثلأ از سه دهه پیش به این سو واژه دهاتی از فرهنگ لغات مورد استفاده مردم ایتالیا حذف شده و توهین محسوب می شود و به عنوان صفت به کار نمی رود. بنابراین آدمی که از روستایی با جمعیت دویست نفری می آید، مجبور نیست هویت خود را مخفی نگه دارد. برای اینکه او و ساکنان شهرها به یک اندازه به امکانات توسعه یافته دسترسی داشته اند و شکاف طبقاتی وجود ندارد یا کمرنگ است، اما در ایران با افزایش فقر و تضاد طبقاتی شکاف عمیق شکل گرفته و با مهاجرت روستاییان به حاشیه شهرها وضعیت بدتر هم شده؛ زیرا جامعه شهری این مهاجران روستایی را مقصر آسیب‌های شهر می بیند و این جمعیت بدون ریشه‌یابی دلایل مهاجرت و بی‌هویتی و بی‌سرزمینی‌شان هدف قضاوت منفی قرار می گیرند.


سازمان ملل متحد چندی پیش در روز جهانی زبان مادری اعلام کرد زبانهای محلی در معرض خطر نابودی است. از سویی زبان دریچه فرهنگ شناخته می شود؛ با وجود اینترنت و جهانی شدن چه عاملی می تواند زن روستایی را به فرهنگ بومی‌اش متصل کند؟

نمونه خوب این اتفاق در کشور ایتالیا رخ داده است. بخش تولید مواد غذایی فرآوری شده مرتبط با محصولات کشاورزی منطقه، صنایع دستی، اکو توریسم، کشتزارهای خانوادگی و کارگاههای تولید شراب خانوادگی؛ همه اینها به زنان روستایی هویت بخشیده و این فرهنگ نسل به نسل جلو می رود. البته که به شدت و قدرت دوران پیشا‌اینترنت و قبل از جهانی‌سازی نیست، اما همچنان این مسیر جریان دارد و از نظر اقتصاد خانواده هم توجیه و معنی دارد.


آیا گره زدن اقتصاد با فرهنگ بومی نیازمند یاری دولت‌هاست؟

بله. ابتدا باید دولت زیرساختها را فراهم کند، اما ادامه مسیر بر عهده خانواده‌ها و جامعه روستایی است. به عنوان نمونه روستای گلپوران در سیستان و بلوچستان و در نزدیکی شهر زابل قرار دارد که در آن از قدیم و از زمان شهر سوخته سفالگری رایج بوده. حالا زنان منطقه روی سفالها و کاشی و سرامیک نقاشی می کشند و نمایشگاه هم برگزار می کنند و یا بوم گردی به راه انداخته اند و با فرهنگ خانه‌ها و کپرهای بلوچی که در بیابان بوده این سفالها را می فروشند. زنانی که در آنجا ریشه خانوادگی دارند با این کارها اقتصاد روستا را می چرخانند. البته در همه روستاها این کارها عملی نیست، زیرا ابتدا دولت باید زیرساختها از جمله سرمایه و آموزش و امکانات را فراهم کند و در اینصورت جامعه روستایی ایران شکوفا خواهد شد.

منبع: یورو نیوز

زنان روستایی ستون اول خانواده؛ روایت زندگی«نورجهان» و «گل بانو»

زنان روستایی گیلان

زنان روستایی شاید فرصتی برای حضور در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی را نداشتند اما در عمل نشان دادند که از پس هر سختی بر می‌آیند و در هر زمانی که به وجودشان نیاز باشد فارغ از جنسیت همراه و هم گام می‌شوند و ثابت کردند که ستون اول خانواده هستند.

به گزارش ایسنای گیلان، روز جهانی «زن روستایی» بهترین بهانه برای سفر به یکی از روستاهای استان گیلان بود، راهی جاده شدم و مقصدم یکی از دورترین روستاهای استان در شهرستان رودبار شد که بعد از طی مسافت 5 ساعته حوالی عصر به این روستا رسیدم.

با قدم زدن در روستا بوی پخت نان مطبوع مشام را نوازش داد که این خود می‌توانست بهترین منشأ روایت تلاش زنان روستایی باشد و با گرفتن رد دود به تنوری رسیدم که دو مادر روستایی مشغول پخت نان بودند، با خنده و گشاده رویی «نان» داغی را از تنور درآوردند و همین تعارف شان آغاز گر گفت‌وگوی شنیدنی بود.

«نورجهان» و «گل بانو» دو همسایه‌ای هستند که به سبب تنهایی، در امورات مختلف نظیر پخت نان، رفت و روب منزل، تمیز کردن برنج، یادآوری مصرف دارو و... به یکدیگر کمک می‌کنند؛ گل بانو از کودکی به دلیل بیماری سرخجه بینایی‌اش را از دست داده و همواره این امر باعث نشد که وی از دیگر زنان روستایی عقب بماند.

«نورجهان» مادر 68 ساله‌ای که دارای هفت فرزند است و تمامی فرزندانش بعد از تحصیل و ازدواج در شهرهای مختلف استان ساکن شدند و همسرش هم پنج سال پیش فوت کرده است .«گل‌بانو» این بانوی روشندل فرزندی ندارد و همسرش و تعدادی از اعضای خانواده‌اش هم در زلزله سال 69 فوت کرده‌اند.

لبخند بی دریغ، صداقت بیان و تعارف بی‌ریا ویترین این دو بانوی مهربان بود که برجسته‌ترین خصلت زنان روستاست. وقتی در خصوص علت حضورم در روستایشان گفتم، لبخند ناشی از خجالت اینکه چیزی برای گفتن نداریم، چهره‌های پر چین صورتشان را که هرکدام بازگو کننده داستان‌هایی بود، فراگرفت.

نورجهان، اولین فرزند از خانواده 14 نفره بوده که همین امر سبب انتخاب نامش شد، وی به جهت اینکه اولین فرزند خاندان محسوب می‌شد و نور و امید را به خانه آورده بود، "نورِ جهان" نام گرفت. وی تا قبل از ازدواج در کارهای خانه و امورات منزل و نگهداری فرزندان کمکیار مادر بوده و سرانجام در سن 17 سالگی با پسری که میرزا و مکتب رفته بود، ازدواج می‌کند و پس از ازدواج هم در مزارع گندم، جو، عدس، باغبانی و دامداری همراه و همیار همسرش بوده و علاوه‌بر این به امورات فرزندان رسیدگی می‌کرده است.

نورجهان در عین بیان خاطراتی از «کار در مزرعه»، «باغبانی»، «دامداری»، «تولد فرزندان»، «فرزندپروری»، «آشپزی»، «فروش محصولات برای کمک به اقتصاد خانواده» و... با هر «پنجه کَشی» (نوعی نان محلی) که به دیواره تنور گداخته می‌زند، گویا به گذشته سفر می‌کند.

گل بانو هم در کنارش خمیر را در اندازه‌های مشت دست چانه گیری می‌کند و با وردنه چوبی آن را که در زبان محلی «مَرزِه» می‌گویند، پهن می‌کند، تا نورجهان خمیر را به تنور سرخ بچسباند.

در این فاصله که نورجهان برای آوردن چای به خانه می‌رود، گل بانو از کمک‌های نورجهان به وی می‌گوید که این روزها به دلیل کهولت سن و با وجود نداشتن خواهر و برادر، نورجهان و دیگر زنان روستایی خواهری را در حقش ادا می‌کنند و جویای احوال و اموراتش می‌شوند. وقتی چای اصل لاهیجان را در محیط تنور گداخته با عطر نان و پنیر محلی صرف کردیم، گل بانو برای رسیدگی به گاو و گوساله تازه زاده شده‌اش، تنور را ترک کرد و مجالی پیش آمد تا با وی همراه شوم.

دست به دیوار تنور گذاشت و با تبحر خاصی موانع مسیر را رد کرد تا به طویله‌ای که پشت خانه کاهگلی‌اش بود، رسید. با مهارت خاصی و بدون هیچ مشکلی کارش را انجام داد. سپس ازم خواست تا باغچه‌اش را هم ببینم، باغچه‌ای که گوشه ای از آن انواع سبز‌ی‌های محلی و خوردنی چشم نوازی می‌کرد و در گوشه دیگر درخت گردو، سیب و آلبالو کاشته بود. گل‌بانو در حین آبیاری باغچه‌اش، یکایک محصولاتش را معرفی می‌کرد و می‌گفت این ریحان را برای نورجهان کاشته‌ام، آن جعفری و اسفناج برای جواهر است که خریدهایم را انجام می‌دهد، بخشی از گردوهای درخت انتهای باغ را هم باید به ابوذر بدهم که برایم هیزم تهیه می‌کند.

هوای ابری و زمین مه گرفته، تاریکی هوا، سختی مسیر برگشت را حکایت می‌کند اما هنوز شنیدنی‌ها زیاد است که با اصرارهای بی ریای این دو مادر مهربان، شب را مهمان منزل پر رونق شان می‌شوم. گل بانو با صبوری، رئوفی و صداقتش از ما خواست که امشب را در خانه وی بمانیم که سال‌هاست هیچ مهمانی نداشته است. با شوق خاصی مشغول آماده کردن کوکو سبزی از محصولات باغش شد. به یقین می‌توان گفت این کوکو سبزی با نان گرم و ماست محلی در منوی هیچ رستورانی یافت نمی‌شود.بعد از صرف شام، گل بانو از خاطراتش گفت، سن نابینایی‌اش را به یاد نمی‌آورد اما همواره مثل دیگر اعضای خانواده کمک می‌کرده و در نهایت درسنی که به خاطر نمی‌‌آورد همسر مردی می‌شود که همسرش فوت کرده و صاحب یک فرزند 6 ساله بوده و بعد از ازدواج با وی صاحب فرزند می‌شود که سرانجام در زلزله سال 69، همسر و دو فرزندش را از دست داد در اینجا که رسید ناخداگاه به زمزمه لالایی که همواره برای فرزندانش می‌خواند، پرداخت که با تذکر نورجهان ادامه نداد و برای فروخوردن بغضش، انجام کاری را بهانه کرد.

نورجهان می‌گوید: گل بانو زمانی که تنهاست یا رادیو اش را روشن می‌کند یا برای فرزندانش لالایی می‌خواند. شب سرد روستا با لحاف‌هایی که از پشم گوسفندان‌شان دوخته بودند، در کنار بخاری هیزمی که سوسوی ش خانه را روشن کرده بود، صبح شد.

این روایت بخشی از زندگی زنان روستایی است که همواره بدون هیچ انتظاری به ایفای نقش می‌پردازند، گاه مردانه دوشادوش همسران‌شان کار می‌کنند و گاه در قالب کدبانویی تمام عیار پذیرای هر غریبه و آشنایی می‌شوند، این زنان شاید فرصتی برای حضور در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی را نداشتند اما به غایت در عمل نشان دادند که از پس هر سختی بر می‌آیند و در هر زمانی که به وجودشان نیاز باشد فارغ از جنسیت همراه و هم گام می‌شوند و ثابت کردند که ستون اول خانواده هستند.

جا دارد ضمن خداقوت به همه مادران روستایی پر تلاش در گیلان عرض کنم که "مار جان قدر تی زحمتانه دانم و سختیانی کی بکشی فهمم، تی اُ پینه بزه دستانه ماچی دهم".


 گزارش از محدثه مهدوی – خبرنگار ایسنا گیلان

پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan