بهمبری

می‌شهر

نظری بر کتاب «می شهر»

یادداشتی را که در ادامه می‌خوانید حانیه متحیر، نویسنده و شاعر درباره‌ی کتاب «می شهر» نوشته است.

وقتی اثر را در دست می‌گیریم با کتابی شامل پنجاه صفحه، نوزده داستان و یک مقدمه که نشر نیروانا در پانصد تیراژ منتشر کرده مواجه می‌شویم. کتابی که مریم جمشیدی با نثری به دور از تکلف به اتفاقات پیرامونی پرداخته و با نگاهی که در بطن جامعه قرارگرفته، سعی در بررسی همه جانبه مسائل دارد. موضوعاتی که در این کتاب بدان پرداخته شده را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ موضوعاتی که در شهر مؤلف اتفاق میفتد که البته همپوشانی استانی و کشوری نیز دارد و موضوعاتی که در فضای مجازی اکثریت فارسی زبانان دهکده جهانی را دربرمی‌گیرد. نگارنده علاوه براینکه می‌کوشد به روایت مستند ماجرا وفادار بماند، نقطه نظر یک مادر نکته‌سنج و آگاه و البته یک زن خانه‌دار را به مخاطب ارائه می‌کند. داستان حول مسائلی می‌چرخد که برای یک زن خانه‌دار در موقعیت‌های مختلف اتفاق میفتد؛ خواه هنگام خرید باشد خواه هنگام بحث و گفتگوی اعضای خانواده. از این جهت اثر دیدی جدید ارائه می‌دهد که کمتر به آن پرداخته شده است.

بعداز نگاه اجمالی به ظواهر و موضوعات کتاب بهتر است به نقطۀ عطف اثر یعنی نگارش به "زبان گیلکی" که زبان مادری مؤلف نیز هست بپردازیم.

از دیرباز رسم‌الخط و الفبای گیلکی، مورد مناقشه بین نخبگان و زبان‌شناسان این زبان بوده و هست؛ اما براساس دیدگاه شخصی به عنوان یک کاربر بومی زبان گیلکی، الفبای فونتیک درحال حاضر ملموس‌ترین و مورد استفاده‌ترین نوع نگارش بین حدود سه میلیون کاربر زبان گیلکی‌ست. برای آشنایی بیشتر می‌توان با یک جستجوی ساده در اینترنت فرهنگ لغت‌های گیلکی از جمله فرهنگ محمود پاینده، مرعشی، نوزاد و… انواع وبلاگ‌ها و نشریاتی چون گیله‌ وا، گیلان اوجا و... را پیدا و مطالعه کرد. البته مقدمه خوبی که بر کتاب "می شهر" نوشته شده یک دیباچه حاوی مضمون "چگونه متون گیلکی را بخوانیم" به همراه دارد که مخاطب را در چالش خوانش همراهی کرده و گره‌های ناملموس احتمالی در رسم‌الخط را باز می‌کند.

این کتاب با آنکه فقط در پانصد نسخه چاپ شده اما فتح البابی‌ست برای نگارش عموم مردم به زبان مادری و حداقل برای اینجانب این موضوع که نویسنده اثر زن است یا خیر موضوع آنچنان درخور توجه‌ای نیست. برای بنده این مهم قابلیت پرداخت دارد که مؤلفِ خانه‌دار این کتاب به آن‌هایی که "زبان‌های مادری اقوام" را در موزه‌ها می‌جستند و در اعماق ذهن هیچ زبانی را سزاوار هم‌آرایی با زبان معیارِ فارسی نمی‌دانستند، سند مکتوبی از کاربرد روزمره و ایفای صحیح خصلت پیام‌رسانی زبان و خط گیلکی داده است.

همانطور که می‌دانیم حق آموزش زبان مادری یک حقوق بنیادی‌ست که در اکثر اسناد بین‌المللی و داخلی حقوق بشر و شهروندی صراحتا به ان اشاره شده است؛ هرچند اگر رویکرد عملی با رویکرد رسمی تفاوتی فاحش داشته باشد.

جایی می‌خواندم که انسانها زبانی که با آن شکنجه شده یا شکست خورده و یا ناامید شده‌اند را زودتر از یاد می‌برند، زبان پارسی که به گفته‌ی زبانشناسان خود در قرن ششم مرده و فقط به صورت لوکس در دربارها از آن استفاده می‌شد و با استیلا و قدرت به‌صورت رسمی درآمد هنوز نمی‌پذیرد که وقتی سخن از "زبان فارسی" می‌شود باید بپرسد کدام زبان فارسی؟ هزارگی، زبان فارسی آیماق در افغانستان و زبان فارسی بخاریک در ازبکستان و یا زبان فارسی در آسیای میانه؟ چطور می‌تواند بپذیرد که کودک گیلک خواب‌هایش را هنوز به زبان گیلکی می‌بیند و زخم‌های حقارت و تمسخر کاربران زبان معیارِ مرکزگرا را فقط این‌گونه از یاد می‌برد؟

مونیکا اشمیت زبان‌شناس می‌گوید: "در همان لحظه‌ای که شروع به یاد گرفتن زبان دیگری می‌کنید، دو سیستم با یکدیگر شروع به رقابت می‌کنند" شما را به دوباره آموزی زبان مادری‌تان به‌ صورت جدی و اصولی دعوت می‌کنم تا از تک‌صدایی به چندصدایی و چالش‌های پیش‌رونده‌اش برسیم.

 

 

چاپ کتاب «می شهر»

کتاب می شهر منتشر شد

بالاخره کتاب به دستم رسید، با همت عزیزانی که بی‌ادعا و خالصانه من را تشویق و ترغیب به نوشتن آن‌هم به زبان گیلکی کردند که بی‌وجودشان این کتاب هم وجود نداشت. به امید آن‌که قدمی هر چند کوچک در جهت حفظ و دوام زبان مادری برداشته باشم. 

در پشت جلد این کتاب آمده:

«کتاب «می شهر» نخستین کتاب به زبان گیلکی است که از یک نویسنده‌ی زن منتشر شده است. مریم جمشیدی بهمبری نوشتن را با داستانک‌های کوتاه در وب‌سایت‌های ادبی آغاز کرده است. پس از طی دوره‌ی آموزش ویرایش، ضمن تألیف و ویرایش متون گوناگون و همکاری با وب‌سایت‌هایی در همین زمینه، ویراستار و نویسنده‌ی ستون ثابت می شهر در ماهنامه‌ی گیلان اؤجا هم بوده و تاکنون یادداشت و مقالاتی در موضوع زنان نیز منتشر کرده است.

یادداشت‌های می شهر که در فاصله‌ی سال‌های ۹۵ تا ۹۸ در ماهنامه‌ی گیلانˇاؤجا منتشر شده است، می‌تواند سند خوبی برای توصیف بحران‌های اقتصادی و تغییرات زیاد وضعیت معیشتی جامعه در نیمه‌ی دوم دهه‌ی نود شمسی از دید یک زن خانه‌دار گیلک باشد.»

خبر انتشار کتاب و مراکز بخش را این‌جا بخوانید

مدیریت خانواده و سبک زندگی

مدیریت مدیریت خانواده و سبک زندگی

چند وقتی از حذف عکس دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان می‌گذرد، ماجرایی که وقتی با اعتراضات مردم در شبکه‌های اجتماعی و پیشنهادهایی مانند تهیۀ پرینت عکس مریم میرزاخانی به جای جلد مورد نظر همراه شد، مسئولان را به پاسخ‌گویی واداشت و شلوغ بودن طرح! را علت این حذف بیان کردند و در آخر مجبور به عذرخواهی شدند.

گویا این حذف و تحقیر زنان ادامه دارد تا جایی که راهش را به کتاب «مدیریت خانواده و سبک زندگی» پایه دوازدهم دختران باز کرده است. 

در صفحات این کتاب، نمونه‌های آشکاری از تبعیض جنسیتی (مقایسه نکردن آزادی ‌های فردی پسر و دختر) ازدواج به هر قیمتی (برای این‌که دختر را ترشی! نیندازند) تسریع در ازدواج ( دیر شدن و افسردگی گرفتن)، و بالاخره کار خانگی که وظیفه ابدی دختران و زنان و امری پیش‌پا‌افتاده و آسان شمرده شده‌است، به چشم می‌خورد.

در حال حاضر اسم این کتاب را باید آموزش ازدواج و خانه‌داری و اطاعت از همسر گذاشت زیرا مؤلفان آن گرفتار افکار و سنت‌های بدوی بوده و زن را فقط برای خانه و در خانه می‌خواهند. 

زنانی که آزادی‌های فردی کمتر از مردان بخواهند و ازدواج، خانه‌داری، شوهر‌داری، و فرزندداری اولویت اول و آخر آن‌ها باشد.

دخترانی که در این پایه تحصیل می‌کنند باید خود را برای کنکور و پذیرش در دانشگاه آماده کنند؛ به جای خواندن این کتاب که با مضامین تحقیر‌آمیز و پر از اشکال مختلف تبعیض جنسیتی و اصرار به ازدواج و تحمیل کارخانگی به عنوان کاری زنانه به آنان همراه است، باید درس مستقل بودن، شجاعت و اعتماد به نفس داشتن و همچنین راهکارهایی برای جلوگیری و مقابله با مشکلات احتمالی آموزش داده شود.

این یادداشت در کانال تلگرامی نویسنده و کانال تلگرامی بیدارزنی بازنشر شده است.

منبع عکس‌ها و خبر

منبت‌کاری، هنر جان بخشیدن به چوب

محمد نیک قلب

محمد نیک قلب، متولد ۱۳۵۷/۱۰/۱ در تهران است. شغل اصلی او دکوراسیون داخلی بوده و  حدود ۱۲ سال است که  به طور جدی منبت‌کاری می‌کند، منبت‌کاری را زیر نظر استاد احمد رنجبر آموخته و طراحی را از استاد خانم عبادی در آموزشگاه خردگستر یاد گرفته است. او که در پیکر تراشی و تابلو برجسته سبک خود را دنبال می‌کند از چوب خشک و بی‌جان تابلوهای منبت‌کاری زیبایی می‌آفریند که چشم‌های بیننده را خیره می‌کند.

وی که در بازار اسلامی شهر اندیشه هنرکده مایا را اداره می‌کند و در چند آموزشگاه خصوصی هم آموزش می‌دهد، مدرک صنعتگری را از سازمان صنایع دستی گرفته و در تعدادی نمایشگاه از قبیل هامادکسپو و اقوام ایرانی در خود سازمان شرکت کرده و به گفته ی خودش، دنبال مدرک جمع کردن نبوده است.

او مشتاق است هرچه بیشتر بیاموزد و بیاموزاند و می‌گوید : «علاقه ی من هرچه بیشتر آموزش دیدن و آموزش دادن به تمام علاقه‌مندان است و امیدوارم با تمام موانع بتوانم در هنر پیشرفت کنم.» برای این هنرمند منبت‌کار موفقیت و پیشرفت آرزو داریم.

 

این متن برای پروژۀ دانشنامۀ سیلک تدوین شده و نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

کاهش لکنت زبان دانش آموزان

نرگس خاتون کاسپورنرگس خاتون کاسپور متولد ۱۳۴۶مدیر دبستان با بیش از ۲۵ سال سابقهٔ کار،که ۱۳ سال مدیریت ،۳ سال معاونت آموزشی و ۹سال از آن را به عنوان آموزگار مشغول به خدمت بوده است کارشناس رشتهٔ الهیات و معارف اسلامی و فوق دیپلم رشتهٔ دینی و عربی است.

هنگامی که به عنوان معلم در پایه پنجم تدریس می‌کرد متوجه شد یکی از دانش‌آموزان در برابر سؤال‌های کلاسی بی‌تفاوت است و در بحثهای گروهی شرکت نمی‌کند. وقتی از او ارزشیابی شفاهی گرفت متوجه لکنت زبان شدید او شد.

او دربارهٔ برخوردش با این مسئله چنین می‌گوید: «متأثر شدم و بنا بر تعهد شغلی‌ام و وظیفه‌ای که در برابر خداوند در خودم احساس می‌کردم،تصمیم گرفتم در کاهش این مسئله بکوشم و در پی اقدامی برآیم تا کمکی هر چند کوچک برای این دانش‌آموز انجام دهم زیرا معلم علاه بر معلم بودن باید یک روان‌شناس خوب و یک پدر و مادر دلسوز برای دانش‌اموزانش باشد.»

او برای حل این مشکل و کمک به دانش‌آموز نیازمند اطلاعات بیشتری از وضعیت زندگی و گذشتهٔ او بود بنا براین با هماهنگی با مدیر مدرسه با مادر آن دانش‌آموز صحبت کرده و بعد از  کسب یک‌سری اطلاعات از زندگی حال و گذشتهٔ او،ضمن صحبت با معلم سال قبل، پروندهٔ تحصیلی او را از دفتردار گرفته و نمرات شفاهیش را بررسی کرد. سپس با مشاوری صحبت کرد و مشاور کتاب‌هایی در این زمینه به او معرفی کرد. پس از تهیه  به مطالعه کتاب‌ها پرداخت.

در کتاب‌ها به ۸هر  راه حل اشاره شده بود:

۱. ایجاد محیطی دوستانه برای او همراه با صبر و حوصله

۲. از بین بردن ترس و اضطراب در دانش‌آموز

۳. تأیید کردن در هنگام پاسخگویی به سؤالات شفاهی با تکان دادن سر و نگاه کردن در صورت او

۴. ورود در میان صحبت برای از بین بردن فشار یا عجله

۵. تشویق به خواندن درس با صدای بلند

۶. دادن مسئولیت سرگروهی

۷. سعی کردن دانش‌آموز برای بیان کامل صحبت بدون کمک دیگران

۸. پاسخ‌گویی دانش‌آموز به سؤالات

همیشه و هر روز امکان اجرای همه آن راه حل‌ها وجود نداشت بعد از مشورت با مشاور و مدیر راه حل‌های پیشنهادی خود را انتخاب و عملی کرد.

او در رابطه با اجرای راه حل می‌گوید:«زمانی که می‌خواستم از دانش‌آموز سؤال شفاهی بپرسم کنار میزش می‌رفتم و دستی بر سرش می ‌کشیدم و از او سؤال می‌کردم، محیط کلاس را آرام می‌کردم و از او می‌خواستم در فعالیت‌های گروهی اظهار نظر کند. هنگام پاسخ‌گویی به صورتش نگاه می‌کردم و با سر پاسخ او را تأیید کرده و با ورود در میان صحبت و رساندن کلمات شرایط احساس فشار و عجله را از بین می‌بردم و او با آرامش جواب می‌داد. روخوانی بعضی درس‌ها را به او واگذار می‌کردم و تأکید می‌کردم که با صدای بلند روخوانی کند. این کار باعث تسلط بیشتر او بر کلمات و راحت‌تر ادا کردن آن‌ها شد. از او خواستم به عنوان سر گروهی که گزارش‌های جمع‌آوری شده از گروه را مورد نقد و بررسی قرار دهد بهترین گزارش را خودش در کلاس برای دانش‌آموزان دیگر بخواند. با این کارها توانستم گرایش او را به درس‌های شفاهی و فعالیت‌های گروهی زیاد کرده و از نگرانی‌های خود دانش‌آموز و خودم را کم کنم. البته برای این‌کار صبر و حوصله معلم خیلی مهم وبا ارزش است که به دانش‌آموز صبورانه و با دقت و توجه فرصت داده شود که او بتواند هر چه می‌خواهد بگوید.»

نتیجهٔ این تحقیق و مطالعه و صبر و حوصله این معلم دلسوز این بود که این دانش‌آموز در فعالیت‌های گروهی و کلاسی شرکت می‌کرد و نسبت به درس و سؤالات بی تفاوت نبود و برای جواب به پرسش‌های کتبی داوطلب می‌شد و نمرهٔ خوبی می‌گرفت و در فعالیت‌های کلاسی قوی‌تر شد.
دانش‌آموزی که ممکن بود بر اثر بی ‌توجهی یا سهل انگاری نسبت به وضعیتش گوشه‌گیر شده و یا از آموزش و یادگیری دوری کند با اقدام مناسب و به ‌جای معلمی که حرفه‌اش را شغل انبیا نامیده‌اند توانست بر مشکلش غلبه کند و اگر مسئولیت پذیری و تحقیق و مطالعه همراه با عملی کردن راه حل مشکل با صبر و حوصله این معلم مهربان نبود این امر محقق نمی‌شد.

خانم کاسپور که اکنون عهده دار مدیریت یک دبستان دخترانه است، چند پیشنهاد دارد:

۱. مسئولین به کلاس‌های ضمن خدمت بیشتر بپردازند 

۲. معلمان و مدیران محترم با مشاهدهٔ چنین مواردی علل آن را جویا شده و در رفع مشکل با همکاری دیگران بکوشند 

۳. در مدارس ابتدایی حداقل یکی دو روز در هفته مشاوره انجام شود.

نتیجهٔ این اقدام پژوهی با عنوان «کاهش لکنت زبان دانش‌آموز پایهٔ پنجم ابتدایی» توسط رابط تحقیقات کمیتهٔ پژوهشی ادارهٔ آموزش و پرورش  در تاریخ ۱۳۸۵ در کتاب «آموزش اقدام پژوهی فرهنگیان شهرستان بندر انزلی» منتشر شده است.

 

این مطلب نخست در پایگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

نامه‌ای به ساکنان بعدی کرۀ زمین

سلام!

به سیارۀ زمین خوش آمدید.

حتماً از دیدن این کرۀ خاکی و بی‌آب و علف تعجب خواهید کرد و با خود خواهید گفت این زمینی که آن‌قدر از آن تعریف می‌کردند همین است؟!

حق دارید، اما روزی که پدرمان آدم و مادرمان حوا از بهشت رانده شدند، خداوند برای این‌که دلتنگی نکنند آن‌ها را راهی زمین‌ کرد که تکه‌ای از بهشت بود، کوههایی سر به فلک کشیده، جنگل‌هایی انبوه، دریاهایی پر آب، هوایی تمیز، آسمانی آبی و زمینی سرسبز و با طراوت داشت. 

تا زمانی که بشر در غار زندگی می‌کرد و از گوشت حیوانات و میوۀ درختان تغذیه می‌کرد و فقط وقتی گرسنه بود به شکار می‌رفت و زیاده خواه نبود، زمین همچنان سرسبز و زیبا بود. 

ولی وقتی انسان به یکجا‌نشینی عادت کرد و جمعیت کم‌کم زیاد شد، جنگلها از بین رفتند تا برای خانه‌سازی از چوب درختان استفاده شود؛ کوهها برای جاده سازی و راه شکافته شدند؛ آب و هوای تمیز با ساختن کارخانه‌های صنعتی و ورود دود و پسماند به هوا و آب از بین رفت و زمین شادابی خود را از دست داد.

 با تولید زباله و گازهای گلخانه‌ای زمین و هوا آلوده شده، شیرابۀ زباله‌ها به آب‌های زیرزمینی نفوذ کرده و آن را آلوده و بیماری‌زا ساخته است.

نسل حیوانات گوناگون در حال انقراض قرار گرفته چون دیگر فقط برای گوشتشان و‌ تغذیه کشته نمی‌شوند بلکه از پوست و مو و گاهی از عاج و شاخشان برای ساختن لباس و کیف و کفش و وسایل تزئینی استفاده می‌شود.

نسل بشر با ندانم‌کاری و زیاده‌خواهی زمین را به سیاره‌ای سوخته بدل کرد که هیچ شباهتی به تکه‌ای از بهشت ندارد.

ما با زمین بد کردیم و قدرش را ندانستیم، خاک و آسمان و هوایش را از بین بردیم اما او با ما همیشه مهربان بوده. امیدواریم شما مراقبش باشید و آن را به روزهای خوبش برگردانید.

از طرف ساکنان زمین.

اهالی قلم، روزتان مبارک

روز قلمروز قلم، بر اهالی قلم، آنان که می‌نویسند: تا تذکر‌ دهند؛ تا حسی منتقل کنند؛ تا آگاهی بدهند؛ تا امید و شادی و انرژی تزریق کنند بر پیکر ادبیات و زبان شیرین فارسی؛ و بر آنان که خبر می‌نویسند و گزارش تهیه می‌کنند؛ بر آنان که شعر می‌سرایند و خاطره و داستان می‌نگارند؛ بر کوته‌نویسان و مطول‌نویسان؛ ساده و صمیمی نویسان و ادبی نویسان؛ آنان که خداوند در قرآن، بر ابزار کارشان قسم خورده، بر شما، بر من، بر همۀ عزیزان نویسنده، شاعر و خبرنگار و‌ ...خجسته و مبارک باد.

باشد که از ما خطی بماند به یادگار.
قلمتان مانا و راهتان پر از نور و روشنی.

 

این مطلب نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

سی سال از زلزلۀ مهیب رودبار گذشت

زمین لرزۀ رودبار

زلزلهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ به بزرگی ۷٫۴ در ساعت ۲۱:۰۰ به وقت گرینویچ و ۰۰:۳۰ دقیقه بامداد، به وقت محلی رخ داد و شهرهای رودبار، منجیل، لوشان و هفتصد روستای اطراف را به نابودی کشاند و به سیصد روستای دیگر خسارت عمده وارد نمود. کانون ژرفی زمین‌لرزهٔ مذکور حدود نوزده کیلومتری از سطح زمین بود و بر اثر آن یک‌صد‌هزار خانهٔ خشتی و گلی، با خاک یکسان شده یا متحمل خسارات عمده گردیدند و بیش از سی‌و‌پنج‌هزار کشته، شصت‌هزار زخمی و پانصد هزار بی‌خانمان آن را جزء ده زلزلۀ اولِ لیست مرگبارترین زلزله‌های جهان در صدسال گذشته قرار می‌دهد.

زمان رخداد زلزله بسیاری از مردم استان گیلان به‌خصوص جوانان، در دقایقی پس از ساعت ۲۴:۰۰ پنجشنبه، سرگرم تماشای مسابقات فوتبال جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا بودند که زمین به یکباره لرزید و این‌چنین بود که به دلیل بیدار بودن، بسیاری از جوانان توانستند به‌هنگام وقوع فاجعه از منازل بگریزند و زیر آوار نمانند.

یاد درگذشتگان این زلزلهٔ ویرانگر گرامی.

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

نان‌آوران کوچک

روزهای آخر خرداد ماه بود. امتحانات بچه‌ها تموم شده بود و منتظر نتیجه بودن. پسر کوچکم که تازه ۱۲ ساله شده بود مدتها بود در گوشم می‌‌خوند که بعد از پایان امتحاناتش بره سرٍ کار تا برای خودش موبایل بخره آخه همه دوستاش موبایل داشتن ولی پدرش که یه کارگر ساده بود نمی‌تونست براش موبایل هوشمند بخره. به پدرش سفارش کردم کار مناسبی براش پیدا کنه.

وقتی برای خرید اومدم بیرون یه پسر هفت، هشت ساله رو دیدم که چند تا بستهٔ بزرگ دستمال‌کاغذی دستش بود و برای فروختن از این مغازه به اون مغازه می‌رفت. ریزه میزه و کوچولو بود، دلم سوخت. بچه‌ای با این سن و سال الان فقط باید درس بخونه و بچگی کنه. چرا باید برای پول درآوردن از صبح تا شب بیرون باشه و کار کنه؟ خیلی زوده که وارد اجتماعی بشه که همه جور آدم توش هست.

یکم جلوتر یه دختر بچه چادری رو دیدم که گلدون‌های کوچک تزئینی می‌فروخت. جلوم رو گرفت و گفت: خاله گلدون نمی‌خوای؟ نگاش کردم صورت با نمکی داشت. ازش پرسیدم : چند سالته؟ گفت: یازده. چند تاگلدون ازش خریدم. ازش پرسیدم: از کجا اومدی؟ گفت: خونه‌مون خیلی دوره و من با مینی‌بوس می‌آم. گفتم : تنهایی؟ گفت: آره پدرم یه کارگره و نمی‌تونه خرج زندگی رو دربیاره. مامانم تو خونه این گلدون‌ها رو درست می‌کنه و من می‌فروشم، حتی گاهی تا ساعت ۱۰ شب مجبورم بمونم تا همه رو بفروشم وگرنه مامانم دعوام می‌کنه. فهمیدم چرا چادر سرش کرده. بهش گفتم خیلی مراقب خودت باش. لبخند قشنگی بهم زد و رفت. هر وقت اون چهره و لبخندش رو به یاد می‌آرم دلم آتیش می‌گیره و دعا می‌کنم همیشه سالم و سلامت باشه.

کودکان کار

تو روزنامه خونده بودم که حدود دو میلیون کودک کار در ایران وجود داره البته این آمار رسمیه و تعداد کودکان کار به هفت میلیون می‌رسه که در مزارع و باغات همراه والدینشون پا به پا کار می‌کنن یا توی کارگاه‌هایی که حق و حقوقشون هم کامل پرداخت نمی‌شه مشغولند و بدتر از همه این‌ها، کودکان مهاجری هستند که نیمی از کودکان کار رو تشکیل می‌دن و چون مدرک شناسایی ندارن حتی قانون و بهزیستی هم نمی‌تونه بهشون کمک کنه و مجبورن برای دستمزد ناچیزی هر کاری انجام بدن. از کار در کارگاه با شرایط سخت و ناایمن تا زباله‌گردی و آدامس و گل و فال‌فروشی در  خیابون که سرما و گرما و گرسنگی و تشنگی و نداشتن لباس و کفش مناسب رو هم باید تحمل کنن. کودکانی که کودکی نکرده‌‌ و معلوم نیست چه آینده‌ای در انتظارشونه چون نه سواد درست و حسابی دارن و نه بهداشت و آموزشی براشون وجود داره. بچه‌هایی که خیلی زود بزرگ می‌شن و اجتماع خیلی زود چهرهٔ زشتش رو بهشون نشون می‌ده. خیلی زودتر از وقتی که اون‌ها چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی آماده بشن. بچه‌هایی مثل آرمین ۱۱ ساله که بعد از فوت مادرش در اثر سرطان و تحویل نگرفتن خواهرش توسط بهزیستی به بهانۀ کُولی بودن، خودکشی می‌کنه و جسدش هنوز درسردخونه همون بیمارستانیه که شناسنامه‌اش‌رو برای بستری کردن و درمان مادرش، گرو گرفته و این فقط مشتی نمونۀ خرواره. کودکانی که قربانی کار می‌شن.

روز جهانی مبارزه با کار کودکان

تغذیهٔ متعادل و سالم، ضامن سلامتی

World Food Safety Day 2020یکی از اولین احتیاجات حیاتی و ضروری هر انسانی برای زنده ماندن غذاست. بدن انسان با غذا کار می‌کند و مخلوطی متعادل از غذاها، عملکرد بدن را بهبود می‌بخشد.
اهمیت خوردن غذای سالم در رشد و تقویت عملکرد بدن و ایجاد توانایی دفاع در برابر بیماری‌هاست. بدن انسان بدون وجود مواد مغذی مناسب در مقابل بیماری‌های ویروسی و باکتریایی آسیب‌پذیر می‌شود. نمونۀ بارز آن ویروس کرونا است که افراد دارای سیستم ایمنی ضعیف را (که در اثر تغدیۀ ناسالم به وجود آمده) بیشتر درگیر کرده است.
ترکیب نامناسب غذایی، که در آن از چربی، شکر و مواد افزودنی زیادی (برای طعم و مزۀ بهتر و یا نگهداری طولانی‌تر) استفاده شود، منجر به چاقی و یا سوءتغذیه شده و اختلال در عملکرد قلب، سرطان، دیابت‌ها، پوکی استخوان و بسیاری از بیماری‌های دیگر را به دنبال می‌آورد.
در کنار تغذیۀ سالم و متعادل و سرشار از مواد مغذی باید از نوشیدن آبِ سالم غافل نشویم و با مصرف آن به بهبود کارکرد ارگان‌های حیاتی بدن کمک کنیم. همچنین مواد اولیهٔ تهیۀ غذا و آماده‌سازی مواد برای خوردن را در شرایط بهداشتی انجام داده و از خوردن غذاهای فرآوری‌شده و بسته‌بندی حتی‌الامکان‌ خودداری کرده و به‌جای تنقلات بی‌ارزش از نظر تغذیه‌ای مانند چیپس و پفک، از میوه‌ها و سبزیجات و در صورت امکان از آجیل‌ها و مغزها برای یک تغدیۀ سالم بهره ببریم.
عادات تغذیه‌ای هر فرد به کودکی‌اش بر می‌گردد و روز جهانی غذای سالم به ما یادآوری می‌کند که کودکانمان را از ابتدا با تغذیۀ مناسب و سالم آشنا و از مضرات غذای نامناسب و بدون کیفیت آگاهشان کنیم.

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

۱ ۲ ۳
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan