بهمبری

می‌شهر

تناقض آشکار

تناقض آشکار

دو طفل خردسال، هر دو مخلوق خدا‌‌، هر دو ساکن کرۀ خاکی اما...

یکی سفید و یکی سیاه...

یکی در ناز و‌ نعمت، آرمیده بر فرشی نرم و لطیف، با شکمی سیر، خواب‌های رنگی می‌بیند؛
دیگری بر روی زمین، ‌با شکمی خالی که خواب را از چشمانش ربوده، به دنبال لقمه‌ای غذاست تا نمیرد، غافل از آن‌که خود لقمۀ صیادی خواهد شد که در کمین اوست...
یکی در آغوش گرمِ پدر و مادر، بزرگ می‌شود؛ دیگری در چنگ لاشخور، منتظر مرگ است.

چهرۀ فقر و بی‌عدالتی و نابرابری در این عکس به وضوح قابل مشاهده است.‌ زیاده‌خواهی و خودخواهی انسانِ معاصر، این تصاویر متناقض و دردناک را به وجود آورده است.

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

قدردانی از معلمان زحمتکش

روز معلم در راه است و امسال به دلیل شیوع ویروس کرونا و تعطیلی مدارس مراسمی برگزار نمی‌شود؛ من می‌خواهم با یاد کردن از معلم‌های تأثیر‌گذار بر مطالعه و خواندن و نوشتنم، از ایشان تشکر و قدردانی کنم.

«خانم فرد معلم سوم ابتدایی، خانم زیارانی معلم ادبیات راهنمایی و خانم شکری معلم ادبیات دبیرستان»

هر سه این عزیزان در مقاطع مختلف تحصیلی با تشویق‌ها و دل‌گرمی‌هایشان من را به ادبیات و زبان فارسی علاقه‌مند و‌ دلبسته کردند. امیدوارم اگر در قید حیاتند، سلامت باشند و اگر از دنیا رفته‌اند روحشان شاد و در آرامش باشد.

«اولین معلمی که جرقۀ خوندن و نوشتن رو در ذهنم روشن کرد خانم فرد معلم سال سوم ابتداییم بود، وقتی انشایی که دربارۀ بی‌رحمی سربازان آمریکایی در جنگ بین آمریکا و ویتنام نوشته بودم، رو با خودش برد تا به همسر و فرزندش نشون بده‌ و این کارش کلی بهم انگیزۀ خوندن برای بهتر نوشتن داد، چون اولین کسی بود که به نوشتنم توجه کرد. من در محیطی زندگی می‌کردم که کتاب‌ خوندن مخصوصاً برای دخترها خیلی ارزشمند نبود و حتی گاهی مورد تمسخر و ریشخند اطرافیانم هم قرار می‌گرفتم؛ اما این معلم دلسوز با تشویق غیر مستقیم بهم فهموند که خواندن و نوشتن کاری ارزشمنده. گاهی یک حرکت به ظاهر سادۀ معلم، چراغ‌ راهی برای ادامۀ زندگی می‌شه.
این بود خاطرۀ من.
مریم جمشیدی ۹ ساله از تهران» smiley

این بادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

صلح در دامان مادران فردا

غنچه‌های نو‌شکفتۀ سرزمینم!
قلم در دست گرفته‌اید تا بر لوح سفید نقشی از صلح و آشتی بزنید.
نمی‌دانم در پشت چشم‌های سیاه و زیبایتان چه می‌گذرد؛ هر چه هست این روز را خوب به خاطر بسپارید.

مادرانِ فردا!
می‌دانستید با وجود شما جهان هزاران برابر زیباتر است؟
می‌دانستید اگر مهر بورزید و عشق بدهید، فرزندان آیندهٔ شما از جنگ و خشونت دوری می‌کنند؟
می‌دانم پاک‌دلی و مهرِ بی‌پایان شما، سرچشمۀ نوع‌دوستی و صلح و صفا می‌شود؛ زیرا محبت تنها چشمه‌ایست که با بخشش، جوشان‌تر خواهد شد.

صلح در دامان مادران فردا

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

سهراب را باید یافت

سهراب سپهریدر پاییزی شورانگیز و رنگارنگ، از مادری اهل شعر و ادب و «بهتر از برگ درخت» در شهرِ عطر مست کننده گلاب و بید مشک، کاشان، پا به دنیا گذاشتی. هستیِ تو با طبیعت پیرامونت آن‌چنان مأنوس بود که تو را از آن گریزی نبود تا جایی که معلمت به تو گفت: سهراب، تو همه چیزت خوب است تنها بدیت این است که نقاشی می‌کشی. این گرایش و ذوق و عشق‌ورزی به طبیعت چنان‌ بود که نمی‌توانستی در برابر کشش و علاقه‌ایی که تو را به جهان پیرامونت فرا می‌خواند، مقاومت کنی.

حاصل این هم‌آغوشی با جهان اطرافت را می‌توان در ضرباهنگ اشعارت و در عشق‌بازیت با رنگ و قلم‌ در بوم نقاشی مشاهده کرد. و چه کلماتی زیباتر از اشعار دلنشین و آرام‌بخش تو ارتباط تنگاتنگ بین انسان و نیایش را با الهام از طبیعت پیرامون بیان کرده‌ است؟ تو خدایت را با نمازی بندگی می‌کردی که «اذانش را باد گفته باشد سر گلدستۀ سرو، پیِ "تکبیرة الاحرام" علف، پیِ "قد قامت" موج. قبله‌ات یک گل سرخ بود و جانمازت چشمه و‌ مُهرت نور و دشت سجاده‌ات». چنان جزئی از طبیعت بودی که سرودی: « هر کجا هستم، باشم، آسمان مال من است، پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من‌ است». و در این طبیعت‌گرایی همه مخلوقات به چشمت زیبا می‌آیند و چه ساده می‌گویی: «گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد؟» و دعوت از همه که «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید».

من «صدای نفس باغچه را و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریخت، حتی عطسۀ آب از هر رخنه سنگ‌ و چکچک چلچله از سقف بهار را» از شعر تو شنیدم. و نگاه زیبایت به زندگی «چیزی نبود که لب طاقچۀ عادت از یاد من و تو برود، زندگی بُعد درخت است به چشم حشره، هندسۀ ساده و‌ یکسان نفس‌هاست». و البته ‌زیبایی زندگی از نگاه تو، گاهی همان دلخوشی‌های کودکانه یا رمز آلود بود «زندگی یافتن سکۀ ده‌ در شاهی در جوی خیابان است. زندگی شستن یک بشقاب است».

تو شاعری بودی که «مرگ را پایان کبوتر نمی‌دانستی» و پایان کارت را «جاری شدن در ذهن اقاقی و نشیمن در آب و هوای اندیشه و در خوشه انگوری که به دهان می‌آید» بیان می‌کردی. پس تا زمانی که «باران هست، شاپرک و ریحان هست، آسمان و برگ گل سرخ و خورشید هست» تو هم هستی، گرچه در اول اردیبهشت جسمت را رها کردی و‌ به خالقت پیوستی.

 

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

شاد نوشته‌ها ۲

خاک و دریا

غنچه‌های زیبای سرزمینم، پسرکانی با سرهای تراشیده و محجوب در لباسی به رنگ خاک و دخترکانی با پوششی به رنگ دریا، آرزوهایشان را در دست گرفته‌اند. دختران مادرانگی و عشق به دیگران و پسران تلاش و کوشش را با آرزوهایشان تمرین خواهند کرد. آن هم به لطف عزیزانی با دلی به وسعت خاک میهن و روحی به زلالی و‌ عمق دریا.

شادیِ آرزو

مردمانی از جنس مهر و عاطفه و محبت به دیدارتان آمدند با برگه‌هایی رنگارنگ در دست، تا شما آرزوهای رنگین خود را در آن‌ها بنویسید یا نقاشی کنید. اکنون زمان وفای به عهدیست که بسته‌اند. شما ذوق کرده‌اید و بیشتر از شما پدر مهربانی‌ها که با خنداندن شما، درست قبل از دیدن آرزوهایتان، این شادی را عمیق‌تر و به یاد‌ ماندنی‌تر کرده‌ است.

آرزوی شیرین

مصطفی‌ جان! آرزوی تو داشتن یک جشن تولد بود. پدر مهربانی‌ها وقتی از دیارتان بازگشت با خواندن برگۀ آرزوها متوجه شد که تاریخ تولدت فردای روزی است که به شهرش بازگشته، راه طولانی را باز پیمود تا خود را به تو برساند و آرزویت را برآورده سازد. بوسه تو بر دستان پدر و شادی برآورده‌ شدن آرزویت، از مهر و همدلی و همت عزیزانی‌ست که رضایت خاطر را در شاد کردن دلها یافته‌اند.

مادرانه

مانند هر مادر مهربانی آغوش پر‌‌مهرت را گشوده‌ای تا فرزندان سرزمینت در پناه امنیت و رضایتی که برایشان به ارمغان برده‌ای این چنین زیبا بخندند و خود نیز از آفرینش این لحظه شادمانی. تا باد چنین بادا...

 

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

شاد نوشته‌ها ۱

آرزوی رنگارنگ

برگه‌ی آرزوها به دستت رسید. مدت‌ها منتظر این لحظه بودی. آرزویت داشتن مداد رنگی بود. یک جعبه‌ی مداد رنگی‌ که بیشترین رنگ‌‌ها را داشته باشد تا بتوانی رویاها و آرزوهایت را با خوش‌رنگ‌ترین رنگ‌ها نقاشی کنی. دخترکم! آرزوی تو رنگارنگ‌ترین آرزوست، با آن عشق و محبت به دیگران را نقاشی کن.

آرزوهای رنگارنگ

خواب رویایی

دخترک قشنگم‌، چه زیبا رنگ لباست را با آرزویت هماهنگ کرده‌ای. چه با غرور دستت را روی آن گذاشته‌ای. همیشه دوست داشتی تخت خوش‌رنگی داشته باشی‌ تا روی آن استراحت کنی. حالا می‌توانی شاد بخوابی و از زنجیرۀ بی‌انتهای محبت و نوع‌دوستی رویا ببافی.

خواب رویایی

 

این یادداشت نخستین بار در پایگاه خبری دیدگاه برتر مدیریت منتشر شده است.

اکوفمینیسم چیست؟

اکو فمینیست
اکوفمینیسم به جنبش‌ها و فلسفه هایی اشاره دارد که میان محیط‌زیست و فمینیسم، رابطه برقرار می‌کنند. این‌ جنبش بیان می‌کند سلطه مردان بر زنان، نمایانگر و تشدیدکننده غلبه جامعه بر محیط زیست است و این دو معضل با یکدیگر مرتبط هستند و  روابط جنسیتی پدرسالارانه در جامعه که، زنان را بی‌ارزش کرده، تحت سلطه درمی آورد و مورد استثمار قرار می‌دهد، با مواجهه مردمحورانه با محیط زیست مرتبط است و در مواجهه با طبیعت نیز  به کار گرفته شده است. آن‌ها این تحلیل را به وضعیت دیگر گروه‌های تحت سلطه جامعه نیز گسترش می‌دهند.
 یک نمونه از جنبش های اکوفمینیستی، برنامه ملی جنبش «کمربند سبز» برنامه ملی درخت‌کاری‌در کنیاست که این برنامه را وانگاری‌ماتای برای نجات زنان روستایی کنیا از فقر ابداع کرد.
 جنبش چیپکو در دامنه کوه‌های هیمالیا در هند شمالی، نمونه دیگریست از فمینیست‌هایی که دغدغه محیط زیست در سر داشتند. زنان چیپکو در آغاز دهه ۱۹۷۰ ناچار شدند در برابر چوب‌برهای مورد حمایت دولت، از درختان محافظت کنند. آنها از روش های مقاومت بدون خشونت استفاده کردند.
از دست هایشان را به هم دادند و حلقه هایی انسانی به دور جنگل و درختان ساختند تا از آنها محافظت کنند. در نتیجه چوب برها، وحشت زده میدان را ترک کردند.
 کسب موفقیت برای جنبش چیپکو به سادگی بدست نیامد. وقتی چوب برها آغاز به بریدن درخت‌ها کردند، «آمریتا دوی» یکی از درختان را در آغوش کشید، تا از قطع آن جلوگیری کند. چوب بر سعی کرد او را منصرف کند، اما او بسیار مصمم بود. چوب بر او را نادیده گرفت و درخت را قطع کرد. دوی در نتیجه این امر کشته شد. از او در هند با نام «شهید» یاد می‌شود و یک جایزه محیط‌زیستی در هند به افتخارش نام‌گذاری شده است.

کارِ خانگی

صبح زود از خواب بیدار شدم. کتری را روی گاز گذاشتم تا چای درست کنم. به اتاق پسرم رفتم و وسایل مدرسه‌اش را آماده کردم. آب که جوشید چای را دم کردم و صبحانه را حاضر کردم همسر و پسرم را بیدار کردم. بعد ازراهی کردن آنها به سراغ آشپزخانه رفتم. ظرفهای کثیف را شستم. یادم افتاد قرار بود قیمه بپزم اما لپه نداشتم در ضمن پسرم قیمه را با سالاد دوست دارد پس لباس پوشیدم و برای خرید لپه و خیار و گوجه  وسبزی خوردن از خانه بیرون رفتم. سوز سردی می‌آمد. برگشتم و برنج و لپه را خیس کردم. پیاز خرد کردم و‌گوشت را که حالا خیلی کمتر از قبل می‌توانیم بخریم، تفت دادم و با لپه و کمی رب گذاشتم تا بپزد. سبزی خوردن را پاک کردم و خیساندم. لباسها را داخل لباسشویی ریختم. خانه به هم ریخته بود. بعد از مرتب کردن خانه و تخت‌خواب ‌ها، همه جا را جارو زدم. کف خانه سرامیک است و مجبورم  حتما با تی آن را تمیز کنم. به آشپز خانه برگشتم آب برنج را گذاشتم تا بجوشد در این فاصله قبض گاز و آب را اینترنتی پرداخت کردم. آب که جوشید برنج را داخلش ریختم بعد آبکش کردن و دم کردم. برای خورش سیب زمینی را خیلی ریز خلال کردم و سرخ کردم. لباسها را از ماشین در آوردم و پهن کردم. کتری را گذاشتم تا بجوشد. سبزی خوردن را شستم و خیار و گوجه  و پیاز را خرد کردم و سالاد درست کردم. کتری که جوشید چای را دم کردم. ظرفهای ناهار را آماده کردم .پسرم و همسرم از راه رسیدند. ناهار را آماده کردم. بعد از خوردن ناهار ظرفها را به آشپزخانه بردم و شستم. چای ریختم. میوه آوردم و پوست کندم. پسرم عصر باشگاه داشت. لباسهایش را آماده کردم. خیلی خسته بودم خواستم کمی استراحت کنم که تلفن زنگ خورد. مادرم بود که از من خواست برایش خرید کنم و ببرم. بعد از راهی کردن پسرم لباس پوشیدم و برای مادرم خرید کردم. وبه خانه‌اش بردم. اصرار کرد بمانم اما نمی‌شد بمانم. پسرم به خانه برمی‌گشت. با مادرم خداحافظی کردم. به خانه که برگشتم تنم درد می‌کرد. انگار سرما خورده بودم. برای خودم سوپ و برای بقیه کوکو سبزی درست کردم. پسرم که از باشگاه برگشت از من خواست در انجام تکالیف کمکش کنم.  شام را که خوردیم بعد از خوردن چای خواستم کمی استراحت کنم که یکی از  همکاران همسرم با خانواده سر زده به خانۀ ما آمدند. از آنها پذیرایی کردم وقتی که رفتند ساعت ۱۲ شب بود. بعد ازمرتب کردن آشپزخانه وقتی به رختخواب رفتم خر و پف همسرم بلند بود. به آرامی زیر پتو خزیدم ولی تا صبح تب و لرز داشتم. وقتی ساعت گوشی زنگ خورد نای بیدار شدن نداشتم. ولی مجبور بودم .کلی کار نکرده داشتم. با خودم فکر می‌کردم کاش می‌شد امروز را مرخصی بگیرم. ولی از کی؟! کاش پسر و همسرم کمی مرا درک می‌کردند و به من در انجام وظایف هر روزه خانگی کمک می‌کردند. اما انگار که کار خانگی ۲۴ ساعته بدون مرخصی و تکراری وظیفۀ من است. کاری که همیشه بر دوش زنان بوده و بسیاری از مردان انجام آن را آسان می‌دانند و همکاری و مشارکت با زنان را دون شأن خود می‌پندارند.

بازگشت مقتدرانه‌ی تیم فوتبال زنان ملوان

تیم فوتبال زنان ملوان بندر انزلی؛ عکس از پایگاه اینترنتی گیل خبر

بیدارزنی:‌ فوتبال از جمله رشته‌های پرطرفدار، پرحاشیه و مهیج ورزشی است که در سال‌های اخیر بر طرفداران و علاقه‌مندان به آن در میان زنان افزوده شده و زنان فوتبالیست مانند مردان در زمین چمن یا سالن فوتسال به این ورزش جذاب می‌پردازند.

اولین تیم فوتبال چمنی زنان متعلق به باشگاه تاج بود که از سال ۱۳۴۹ فعالیت خود را آغاز کرد و به تدریج و با بالا رفتن تعداد تیم‌ها و استقبال دختران، فدراسیون فوتبال ایران تشکیل اولین تیم ملی فوتبال زنان را در دستور کارش قرار داد؛ اما در پایگاه اطلاع‌رسانی فدراسیون فوتبال و به طور کلی در فضای مجازی، اطلاعات موثق و منابع مکفی درباره‌ی آن تیم وجود ندارد. پس از انقلاب، ورزش زنان در تمام رشته‌ها از جمله فوتبال به محاق رفت تا سال ۱۳۷۲ که با برگزاری مسابقات سالنی فعال شد و از آن زمان تا کنون فراز و فرود‌های زیادی مانند مسئله‌ی پوشش و حضور در محافل بین‌المللی را پشت سر گذاشته است. 

این ورزش پرتحرک که با قدرت، تکنیک و جنگندگی همراه است جای خود را در میان زنان و دختران شهرستانی نیز به خوبی باز کرده است که از بین آن‌ها می‌توان به تیم فوتبال زنان ملوان بندرانزلی اشاره کرد. این تیم که از زمان حضورش در لیگ برتر از سال ۱۳۸۴ یکی از تیم‌های مطرح بوده و حتی یک سال قبل از انحلالش به عنوان نایب قهرمانی دست یافته بود، در سال ۱۳۹۵ در میان اندوه و شگفتی هواداران و بازیکنان به یکباره منحل شد. مدیرعامل باشگاه در آن زمان پس از سقوط تیم فوتبال مردان ملوان از لیگ برتر، درباره‌ی انحلال تیم زنان ملوان گفت: «ما بسیار عیالوار هستیم. وقتی یک کشتی در طوفان اسیر می‌شود، بار خود را خالی می‌کند.»

این بار اضافی تیمی بود که در سال‌های اخیر هیچ فصلی را بدون عنوان به پایان نرسانده بود و یکی از بازیکنان ملی‌پوش، سارا قمی، عنوان خانم گلی را با زدن ۱۵ گل در لیگ برتر به دست آورده بود.  

گرچه دلیل انحلال این تیم، در ابتدا مسائل مالی اعلام شد ولی در کمال ناباوری دلایل دیگری در بیانیۀ صادره از باشگاه ملوان عنوان شد که علت انحلال تیم، همجنسگرایی اعضای تیم و شرایط خاص بدنی بعضی از اعضای تیم است. بیانیه‌ای که نگاه از بالا و مردسالار مدیران باشگاه در آن با ادبیات جنسیت‌زده، بهانه‌ای برای حذف زنان ورزشکار شد.

«باشگاه ملوان از اواسط فصل گذشته تصمیم به عدم تیم‌داری در حوزه بانوان گرفت، این تصمیم دلایل خاص خود را داشت و نمی‌توان آن‌طور که در برخی رسانه‌ها و مصاحبۀ برخی‌ها مطرح شده است، تنها دلیل این تصمیم را به موضوعات مالی ربط داد. چرا که شاید دلایل مالی کوچکترین بخش از دلایل این تصمیم بود و بزرگ‌ترین دلیل آن‌را باید در مواردی جست‌و‌جو کرد که نمی‌توان در یک جامعۀ اسلامی آنها را مطرح کرد.»

متن بالا بخشی از بیانیۀ باشگاه ملوان انزلی در خصوص انحلال تیم فوتبال بانوان این باشگاه است؛ موضوعی که زمزمه‌های آن از ماه‌ها قبل شنیده می‌شد. اما دلیلی که برای انحلال این تیم در بیانیۀ باشگاه ذکر شده است، عجیب و شک‌برانگیز به نظر می‌رسید. رفته‌رفته موضوع مالی که این اتهام اخلاقی بهانه‌ای برای سرپوش گذاشتن بر آن شده بود از اذهان عمومی دور و فراموش شد تا مدیران مذکور پاسخگوی مسائل مالی و ورشکستگی باشگاه نباشند و با طرح مسائل محرک جنسیتی، افکار عمومی را منحرف سازند و این میان چه قربانی‌ای از دختران ورزشکار، بی‌دردسرتر بود.

سرپرست تیم بانوان به این اقدام واکنش نشان داده و با انتشار بیانیه‌ای اعتراض خود را به گوش مسئولان امر رساند. در این بیانیه به سهل‌انگاری و سوء مدیریت مدیران باشگاه اشاره شده و مسائل اخلاقی مطرح‌شده را توهین و تهمتی برای توجیه سهل‌انگاری‌ها دانست. در قسمتی از بیانیۀ سرپرست بانوان آمده است: «بیانیۀ باشگاه ملوان، توهین بزرگی به بازیکنان این تیم و بخشی از بدنۀ جامعه است. جای تأسف دارد که مدیران ما به‌ دلیل بی‌کفایتی و عدم مدیریت صحیح، خود را پشت سنگر حجاب و اخلاق پنهان می‌کنند و با مصادره به مطلوب کردن دین و به قیمت توهین به دختران استان خود، تنها به دلیل نبود بودجه، بحث حجاب و مشکلات اخلاقى را پیش می‌کشند.»

ایراندوست، سرمربی تیم زنان ملوان  نیز به سختی‌ها و تلاش‌هایی که در چندین سال گذشته برای پیگیری علاقۀ خود داشت، اشاره کرد و گفت: «ورزش تنها شغل حرفه‌ای و فوتبال عشق من بود، بعد از تولد پسرم در دو ماهگی او، به فوتبال پرداختم و تلاش بسیار کردم. در چهار جبهۀ تمرین، باشگاه، خانه و دانشگاه فعالیت می‌کردم و تمام مشکلات را تنها به خاطر عشق به فوتبال تحمل می‌کردم. چرا که با خود می‌گفتم روزهای خوب فرا خواهید رسید و با قهرمانی تلاش‌های‌مان دیده خواهد شد ولی متأسفانه بعد از گذشت سال‌ها و کسب عناوین مختلف تیم منحل شد و شاهد بالاترین حد بی‌احترامی بودیم. تصور من این است که این اتفاق برای جامعۀ ورزش زنان اتفاق خوبی نیست و نا‌امیدی بزرگی را به وجود خواهد آورد.»  

وی ادامه داد: از نظر من زنان و مردان با یکدیگر برابر هستند، بنابر دلایلی که برای من قانع‌کننده نیست می‌گویند زنان و مردان از نظر بودجه برابر نیستند، این حق نباید وجود داشته باشد که بنا به هر دلیلی  حداقل‌ها را نیز از زنان بگیریم و مانع رفتارهای حرکتی زنان و مانع ورزش و نشاط آنها شویم.

سرمربی  فوتبال زنان ملوان گفت: در لیگ برتر مردان ممکن است یک میلیارد برای تیم هزینه شود اما در بخش بانوان در چهارده سالی که فعالیت داشته‌ایم فقط در دو-سه سال اخیر پول دریافت کرده‌ایم و تمام اسناد در باشگاه موجود است. در سال گذشته کل هزینه‌ها برای یک فصل تیم مبلغ ۵۰۰ میلیون تومان بود، این هزینه‌ها شامل البسه ورزشی، کرایه  زمین برای تمرین، رفت و آمد، هزینه داوران، هزینه مسابقات و… یعنی تمام هزینه قرارداد بازیکنان و کادر فنی با ۵۰۰ میلیون تومان انجام می‌شد.

او در ادامه گفت: حتی اگر این ۵۰۰ میلیون تومان نیز برای باشگاه زیاد بود بهتر بود یک جلسه با سرپرست تیم گذاشته می‌شد و باشگاه اعلام می‌کرد چون شرایط مالی خوبی نداریم هزینه‌ها را کاهش می‌دهیم، قطعا بازیکنان اینقدر منطقی بودند که با کم کردن هزینه کمک کنند تا تیم منحل نشود، ولی اینکه یک طرفه تصمیم‌گیری شود و تیمی را که برایش زحمت کشیده شده و هویت زنان انزلی است و زنان انزلی با حضور ۲۵۰۰ نفری خود در ورزشگاه تختی انزلی نشان دادند که چقدر تیم خود را دوست دارند، اینگونه منحل شود کار درستی نبود. چرا که واقعا حیف است تیمی که اینقدر مرتب، منظم و با انسجام اخلاقی و فنی کار کرده است برای هیچ و پوچ و بی هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای و تنها به دلیل یک مصاحبه منحل شود.

ایراندوست به مصاحبه‌های مردان در فضای رسانه‌ای اشاره کرد و افزود: مردان مصاحبه‌هایی در فضای رسانه‌ای انجام می‌دهند که من هیچ یک از آنها را تایید نمی کنم ولی آیا با آنها نیز اینگونه برخورد می‌شود و صورت مسئله را پاک می‌کنند و یا اینکه با در نظر گرفتن تنبیهات و جریمه  موضوع را حل می‌کنند. خیلی از مسائل با صحبت کردن حل می‌شود. بچه‌ها همیشه دوست دارند پدر دست محبت بر سر آنها بکشد و بگوید مشکلات حل می‌شود، در حد همین جملات مشکلات بازیکنان می‌توانست کم‌رنگ شود، توجهات معنوی نسبت به بازیکنان کم بود و نحوه برخورد با آنها طوری بود که کلافه شده بودند اما با وجود تمام شرایط سخت به قولی که داده بودند عمل کردند و با اختلاف یک امتیاز نایب قهرمان لیگ شدند.

‌دو سال پس از این انحلال عجیب و پرحاشیه، تیم ملوان زنان بار دیگر به عرصۀ رقابت‌ها در لیگ برتر بازگشتند و با مربیگری مریم ایراندوست که خود از خانواده‌ای فوتبالی‌ست و سابقهی بازی در این تیم را هم دارد، کار خود را خیلی بهتر آغاز کرده است. ایراندوست در مصاحبه با خبرنگار الجزیره گفت: «من فکر می‌کنم فوتبال بازی کردن در ایران وقتی زن هستید کاملاً دیوانگی‌ست و ما دیوانه‌هایی هستیم که از دیوانه‌خانه فرار کردیم.» 

این تیم در بازی قبلی خود که در خانه برگزارکرد، با استقبال و حمایت بیش از دو هزار نفر در ورزشگاه تختی همراه بود و هواداران این تیم با وجود باخت تیم با نتیجۀ صفر بر یک تا آخرین لحظات به تشویق تیم خود پرداختند. بازی بعدی این تیم با آذرخش تهران بود که با نتیجۀ پر گل ۸ بر صفر به نفع ملوان پایان یافت. در هفته‌ی چهارم این دوره از بازی‌ها نیز تیم زنان ملوان با برد شیرین ۴ بر ۱ مقابل سپیدار قائمشهر جایگاه خود را در رده چهارم جدول تثبیت کرده است؛ تیمی که دو سال بعد از انحلال، جنگنده و پرتوان وارد رقابت‌ها شده و با وجود کمبودها و نا‌برابری‌ها نتایج خوبی به دست آورده است.

زنان ملوان علی‌رغم توهین‌های مدیریت مردسالارانه، نشان دادند که ورزش جنسیت نمی‌شناسد و زنان هم در رشته‌های به ظاهر مردانه و خشنی همچون فوتبال نیز می‌توانند موفق باشند. آنان هم تکل می‌روند، هم لایی می‌زنند، هم می‌دوند، هم هِد می‌زنند، هم آسیب می‌بینند و هم  گل می‌زنند. در حالی که به دلیل پخش نشدن مسابقات ورزشی از تلویزیون و نداشتن اسپانسر، دیده نمی‌شوند و هرگز از حمایت‌هایی که از فوتبال مردان می‌شود برخوردار نیستند، اما با عشق و ازجان‌گذشتگی در مستطیل سبز می‌دوند تا نشان دهند از مردان چیزی کم ندارند. خواستن توانستن است. آنان فعل خواستن را به خوبی صرف کردند و توانستند. به امید پیروزی و موفقیت‌های روز افزون برای این تیم پرتلاش و مبارز.‌‌‌‌

در استقبال از زنان ملوان

تیم فوتبال زنان ملوان 1397

تیم فوتبال زنان ملوان بندرانزلی پس از دو سال از تاریخ انحلالش، با انگیزه و پر قدرت بار دیگر به عرصۀ رقابتهای فوتبالی زنان پا گذاشته است. این تیم با مربیگری مریم ایراندوست و با استفاده از بازیکنانی همچون سارا قمی، بازیکن ملی پوش تیم ملوان که در فصل قبل از انحلال تیم عنوان خانم گل لیگ برتر را کسب کرده بود، توانست با پیروزی‌های پرگل و شکست سه تیم از لیگ دستۀ یک به لیگ برتر راه یابد. این تیم که از بدو ورودش از سال ۱۳۸۴ یکی از تیم‌های با کیفیت لیگ برتر زنان بوده و بارها عنوان نایب قهرمانی را به دست آورده است، گرچه با بی مهری و با بی توجهی و حتی گاهی با توهین و تهمت رو برو بوده، به کارش ادامه داده و در فصل جدید فوتبال با دستانی پر به میدان آمده است.

بندر انزلی شهری ساحلی کوچکی‌ست که مردمی فوتبالدوست و متعصب نسبت به تیم ملوان دارد. تیم ملوان زنان نیز به حمایت و دلگرمی نیاز دارد تا بتواند در مسیر سخت و دشواری که پیش رو دارد قدم بردارد. اکنون که بازیکنان تیم با حضور در باشگاه‌های ورزشی و دعوت از آنان برای دیدن بازی در ورزشگاه و تشویق تیم، برای حمایت از تیمشان تلاش می‌کنند، چه خوب است تمام زنان و دخترانی که دلشان برای فوتبال میتپد و ورزش را حرکتی مفید،سلامت بخش، و نشاط آور برای همه می‌دانند به ورزشگاه بیایند و با تشویق این تیم تازه جان گرفته آن را در این مسیر یاری کنند. 

فوتبال ورزشی گروهی و تیمی‌ست که سال‌ها در انحصار مردان بوده ولی چندین سال است که زنان نشان دادند در این ورزش به ظاهر مردانه، حرف‌هایی برای گفتن دارند و اگر امکانات و پشتیبانی خوبی در اختیار داشته باشند می‌توانند در عرصه‌های جهانی نیز بدرخشند. به امید آن روز.

خبر مسابقۀ جمعه ۲۳ر۹ر۹۷ تیم زنان ملوان

۱ ۲ ۳
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan